پارت9
پارت9
مافیا های بی چهره
ویو مائـل
که یهو صدای یکی امد صداش خیلی برام اشنا بود برگشتم که دیدم دوست چند سال پیشم می. ره هست خوشحال شدم که بعد چند سال دیدمش. خیلی خوشگل شده و. خیلی و بزرگ شده که منو. مامانم رفتیم پیشش که به حرف در امد
علامت می ره (*) علامت مادر مائـل ( ٪) مائـل (+)
*: سلاممممم خاله خوبی امم خاله کیه یکی از افراد جدید کمپانیـه
٪: سلام خاله خوبم عزیزم عزیزم. ایشون
یعنی واقعا منو. نشناخته حرف مامانمو قطع کردم. و گفتم
+من یادت نیست
* قیافت و صدات اشنا میزنن ولی ن نشناختم تو. منو شناختی
+ایش یعنی واقعا دوست چند سال پیشتو نشناختی
*دوست چند سال پیشم.. اممممم.. اها مائـل واو چقدر بزرگ شدی بیشور. نشناختمت
+اره دیگه منو. فراموش کردی
*من فراموشت کردم. نخیر. من همیشه حالتو از خاله میپرسم مگه نه خاله
٪راست میگه
+اها باشه خب چرا بهم زنگ نمیزدی
*خب چون شمارتو نداشتم
+ اها از خاله جونت میگرفتی
*ببخشید یادم. رفت خب. الان شمارتو بده تا بهت هرروز زنگ. میزنم کره هستی دیگه یامیری
+ باشه اینم شماره ام ( یعنی گفت) امم خب بعد ی هفته میرم
( به اطلاع میرسونم که اینجا مائـل ماسک زده)
+خب من برم دیگه بای
*بای
از در فرودگاه زدیم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردم تو راه بودم حواسم به درختا و کلا بیرون بود که مامانم ب حرف در امد
٪ عزیرم خفه نشودی ماسکو در بیار
+نه مامان راحتم ولش کن
٪ عزیزم میخوام صورتتو ببینم چرا نمیزاری ببینم حدود 11ساله صورتتو ندیدم هروقت هم زنگ میزدم هم ماسک پوشیدی تو عکس های واخبار ها هم ماسک میخوام صورتت ببینم
+هیچکس غیر از من حق نداره صورتمو ببینم و تا حالا هیچکس صورتم کامل ندیدن خواستی پیشم میموندی که صورتمو میدیدیو بعد بمون برا دیدن یکبار چهره من از وقتی ک بابا از پیشم رفت تو هم رفتی من از اون موقعه با ماسک. بزرگ شدم یکبار. هم کسی چهره منو. ندیده
٪ عزیزم اروم باش باشه نشون نده نخواستم
عهههه دوباره خاطر قبلا امد چرا الان باید یادشون میکردم بعض امونم نمیدا به زور بعضـمو قورت دادم و تونستم اروم بشم
ویو یونگی
امروز خیلس کار ریخته بود سرم از این ور هم مهمونی به کوک. گفتم که مهمونی رو داخل عمارت میگیرم و کوک رو فرستادم رفت سمت عمارت چون چیز های مال مافیا زیاد داشتم و. بوی سیگار کلا نمیشود پس فرستادم همه اینا رو. جمع کنه چون نباید بفهمن که من بزرگ ترین مافیا هستم و خلاصه منم بعد از کار شرکت رفتم سمت عمارت
بعد چند مین
رسیدم. عمارت در عمارت رو باز کردن خدمتکارا و وارد عمارت شدم باز هم شبیه عمارت یه مافیا هست ولی مهم نیست داخلش الان عوض شده رفتم داخل دیدم کوک داره به یکی از اون ختمکارا میگه که اون تابلو رو. برداره و اون پشت
مافیا های بی چهره
ویو مائـل
که یهو صدای یکی امد صداش خیلی برام اشنا بود برگشتم که دیدم دوست چند سال پیشم می. ره هست خوشحال شدم که بعد چند سال دیدمش. خیلی خوشگل شده و. خیلی و بزرگ شده که منو. مامانم رفتیم پیشش که به حرف در امد
علامت می ره (*) علامت مادر مائـل ( ٪) مائـل (+)
*: سلاممممم خاله خوبی امم خاله کیه یکی از افراد جدید کمپانیـه
٪: سلام خاله خوبم عزیزم عزیزم. ایشون
یعنی واقعا منو. نشناخته حرف مامانمو قطع کردم. و گفتم
+من یادت نیست
* قیافت و صدات اشنا میزنن ولی ن نشناختم تو. منو شناختی
+ایش یعنی واقعا دوست چند سال پیشتو نشناختی
*دوست چند سال پیشم.. اممممم.. اها مائـل واو چقدر بزرگ شدی بیشور. نشناختمت
+اره دیگه منو. فراموش کردی
*من فراموشت کردم. نخیر. من همیشه حالتو از خاله میپرسم مگه نه خاله
٪راست میگه
+اها باشه خب چرا بهم زنگ نمیزدی
*خب چون شمارتو نداشتم
+ اها از خاله جونت میگرفتی
*ببخشید یادم. رفت خب. الان شمارتو بده تا بهت هرروز زنگ. میزنم کره هستی دیگه یامیری
+ باشه اینم شماره ام ( یعنی گفت) امم خب بعد ی هفته میرم
( به اطلاع میرسونم که اینجا مائـل ماسک زده)
+خب من برم دیگه بای
*بای
از در فرودگاه زدیم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردم تو راه بودم حواسم به درختا و کلا بیرون بود که مامانم ب حرف در امد
٪ عزیرم خفه نشودی ماسکو در بیار
+نه مامان راحتم ولش کن
٪ عزیزم میخوام صورتتو ببینم چرا نمیزاری ببینم حدود 11ساله صورتتو ندیدم هروقت هم زنگ میزدم هم ماسک پوشیدی تو عکس های واخبار ها هم ماسک میخوام صورتت ببینم
+هیچکس غیر از من حق نداره صورتمو ببینم و تا حالا هیچکس صورتم کامل ندیدن خواستی پیشم میموندی که صورتمو میدیدیو بعد بمون برا دیدن یکبار چهره من از وقتی ک بابا از پیشم رفت تو هم رفتی من از اون موقعه با ماسک. بزرگ شدم یکبار. هم کسی چهره منو. ندیده
٪ عزیزم اروم باش باشه نشون نده نخواستم
عهههه دوباره خاطر قبلا امد چرا الان باید یادشون میکردم بعض امونم نمیدا به زور بعضـمو قورت دادم و تونستم اروم بشم
ویو یونگی
امروز خیلس کار ریخته بود سرم از این ور هم مهمونی به کوک. گفتم که مهمونی رو داخل عمارت میگیرم و کوک رو فرستادم رفت سمت عمارت چون چیز های مال مافیا زیاد داشتم و. بوی سیگار کلا نمیشود پس فرستادم همه اینا رو. جمع کنه چون نباید بفهمن که من بزرگ ترین مافیا هستم و خلاصه منم بعد از کار شرکت رفتم سمت عمارت
بعد چند مین
رسیدم. عمارت در عمارت رو باز کردن خدمتکارا و وارد عمارت شدم باز هم شبیه عمارت یه مافیا هست ولی مهم نیست داخلش الان عوض شده رفتم داخل دیدم کوک داره به یکی از اون ختمکارا میگه که اون تابلو رو. برداره و اون پشت
۳.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.