مافیا بی چهره
مافیا بی چهره
پارت 11
ویو یونگی
که سوار ماشین شدم میخواستم استارت بزنم حرکت نمیکرد و نگاه کردم دیدم بنزین نداره وایییییی الان گ خاکی تو سرم کنم که یه نگاه به دختره کردم ابروم. الان میره کجا الان بنزین گیر بیارم که یهو دختره ب حرف در امد
+: انگار بزین تموم کردید پمپ بزین نزدیکه اون ور تر من الان دیرم میشه پس تاکسی میگیرم ممنون اقای
_: اها ممنون مین هستم مین یونگی
+: ممنونم اقای مین یونگی
_: خواهش خانم
+: مائـل هستم مائـل فرانسوا
_: اها خواهش خانم مائـل فرانسوا
+: خب من رفتم بای
دختره تاکسی گرفت و رفت وطبق حرف اون واقعا هم یه پمپ بنزین بود اونجا اسم و فامیلش رو یه جا شنیده بودم ولی کجا یادم نمیاد صبر کن ببینم مائـل این که صاحب شرکت bus بود واییییییییی حف میدم به مین هیوک. که میگفت سختگیره واییییی خدا باورم نمیشه با شرکتی قرار داد بستم که تا الان صاحب شرکت رو توی مغزم نگه نداشتم وایییی خب من از پشت ماسک. چطور تشخیص بدم ولش رفتم برا ماشین بنزین خریدم و پر کردم و حرکت کردم سمت عمارت
ویو مائـل
وایییی این پسرت خیلی مهربون بود بهم کمک کرد تا برا خودم لباس بخرم واییی خدا روشکر من توی این شهر غریب بودم بلخره یکی. امد کمکم کرد دستش درد میکنه ولی اسمش برام اشناست مین یونگی یونگی اها یافتم صاحب شرکت fsp واییییییییی یعنی من جلو تر لین پسره رو دیدم واییییی خدا چرا چهرشو. نیتونم به خاطر بیارم ولش ماسک زده مهم نیست بریم خونه این مامانم ک خیلی کار دارم
بعد از 15مین
کرایه ماشین رو حساب کردم رفتم داخل که دیدم کـیم جونگ هو ( همسره دوم مادره) نشسته داره کتاب رو مطالعه میکنه تا منو دید امد سمتم
کیـم: سلاممممم عزیزم به کره خوش امدی
مائـل: ممنون ببخشید اتاقم کو
کیـم: از یکی از خدمتکارا بپزس راهنمایت میکنن
مائـل: ممنون بای
اینم خیلی رو. اعصابمه هوففففف نمیتونم کسی از. این. خونه رو. تحمل کنم به یه خدمتکار گفتم اتاقم کجاست نشونم داد ازش تشکر کردم و رو بسم چمدون رو باز کردم یه دست لباس در اوردم رفتم حموم
بعد از 25دقیقه
نگاه ساعت کردم ساعت 3بود وقت داشتم تا ساعت 18 بخاطر همین اروم اروم همه کارو کردم ارایش. ملایم( ارایش چشم البته) انجام دادم و به موهام یه حالت فر مانندی دادم و نگاه ساعت کردم دیدم 17.30بود دیگه باید لباس رو. میپوشیدم لباس رو پوشیدم و یه کفش هم پوشیدم زدم بیرون مامانم منو دید به حرف در امد
مادره: به به عزیزم چقدر خوشگل شدی ماسکتو. در بیار ببینم چقدر خوشگل شدی
مائـل: شرمنده من ماسکو. در نمیارم الانم دیرم شد بای و ارع میدونم خوشگلم
مادره: باشه عزیزم بای
بعد از خداحافظی با مادرم زدم بیرون و یه تاکسی کردم رفتم به اون. ادرسی. که اقای مین
پارت 11
ویو یونگی
که سوار ماشین شدم میخواستم استارت بزنم حرکت نمیکرد و نگاه کردم دیدم بنزین نداره وایییییی الان گ خاکی تو سرم کنم که یه نگاه به دختره کردم ابروم. الان میره کجا الان بنزین گیر بیارم که یهو دختره ب حرف در امد
+: انگار بزین تموم کردید پمپ بزین نزدیکه اون ور تر من الان دیرم میشه پس تاکسی میگیرم ممنون اقای
_: اها ممنون مین هستم مین یونگی
+: ممنونم اقای مین یونگی
_: خواهش خانم
+: مائـل هستم مائـل فرانسوا
_: اها خواهش خانم مائـل فرانسوا
+: خب من رفتم بای
دختره تاکسی گرفت و رفت وطبق حرف اون واقعا هم یه پمپ بنزین بود اونجا اسم و فامیلش رو یه جا شنیده بودم ولی کجا یادم نمیاد صبر کن ببینم مائـل این که صاحب شرکت bus بود واییییییییی حف میدم به مین هیوک. که میگفت سختگیره واییییی خدا باورم نمیشه با شرکتی قرار داد بستم که تا الان صاحب شرکت رو توی مغزم نگه نداشتم وایییی خب من از پشت ماسک. چطور تشخیص بدم ولش رفتم برا ماشین بنزین خریدم و پر کردم و حرکت کردم سمت عمارت
ویو مائـل
وایییی این پسرت خیلی مهربون بود بهم کمک کرد تا برا خودم لباس بخرم واییی خدا روشکر من توی این شهر غریب بودم بلخره یکی. امد کمکم کرد دستش درد میکنه ولی اسمش برام اشناست مین یونگی یونگی اها یافتم صاحب شرکت fsp واییییییییی یعنی من جلو تر لین پسره رو دیدم واییییی خدا چرا چهرشو. نیتونم به خاطر بیارم ولش ماسک زده مهم نیست بریم خونه این مامانم ک خیلی کار دارم
بعد از 15مین
کرایه ماشین رو حساب کردم رفتم داخل که دیدم کـیم جونگ هو ( همسره دوم مادره) نشسته داره کتاب رو مطالعه میکنه تا منو دید امد سمتم
کیـم: سلاممممم عزیزم به کره خوش امدی
مائـل: ممنون ببخشید اتاقم کو
کیـم: از یکی از خدمتکارا بپزس راهنمایت میکنن
مائـل: ممنون بای
اینم خیلی رو. اعصابمه هوففففف نمیتونم کسی از. این. خونه رو. تحمل کنم به یه خدمتکار گفتم اتاقم کجاست نشونم داد ازش تشکر کردم و رو بسم چمدون رو باز کردم یه دست لباس در اوردم رفتم حموم
بعد از 25دقیقه
نگاه ساعت کردم ساعت 3بود وقت داشتم تا ساعت 18 بخاطر همین اروم اروم همه کارو کردم ارایش. ملایم( ارایش چشم البته) انجام دادم و به موهام یه حالت فر مانندی دادم و نگاه ساعت کردم دیدم 17.30بود دیگه باید لباس رو. میپوشیدم لباس رو پوشیدم و یه کفش هم پوشیدم زدم بیرون مامانم منو دید به حرف در امد
مادره: به به عزیزم چقدر خوشگل شدی ماسکتو. در بیار ببینم چقدر خوشگل شدی
مائـل: شرمنده من ماسکو. در نمیارم الانم دیرم شد بای و ارع میدونم خوشگلم
مادره: باشه عزیزم بای
بعد از خداحافظی با مادرم زدم بیرون و یه تاکسی کردم رفتم به اون. ادرسی. که اقای مین
۴.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.