نَبضِ عاشقیِ مَن وَ اُو:)
نَبضِ عاشقیِ مَن وَ اُو:)
Chapter two
part=23
دلی: بخاطر اینکه فردا جواب سونوگرافی میمومد دادگاه افتاد واسه پس فردا...
رهام هیچی نمیدونست!
میترسیدمم بش بگم!
ساحل: دلوین؟
دلی:جونم؟
ساحل: بیا؟..
اومد و پیشم رو تخ نشس...
میگم بهتره که فردا که به سلامتی جواب سونوگرافی اومد...
شبش همه جم میشیم به رهام میگیم!
قضیه بچ...(حرفو قط کرد!)
دلی: خوبه...خوبه...
نه...نه!..
اصلا...رهام اگه قضیه بچع...رو بفهمه...منُ...امیرُ میکشه!
ساحل: صداش می لرزید!...
سرش پایین بودُ با انگشتاش ور میرف...
یهو با حرفاش...
گریش درومد!
باشه...باشه!...بغلش که کردم یه دل سیر بغلم گریع کرد!
بعد که اروم گرف!
دلی؟
دلی: جونم؟
ساحل: بیا دس مال اشکاتو پاک کن بریم واس شام!
دلی: باشه...از دستش گرفتمو اشکامو پاک کردم!
Chapter two
part=23
دلی: بخاطر اینکه فردا جواب سونوگرافی میمومد دادگاه افتاد واسه پس فردا...
رهام هیچی نمیدونست!
میترسیدمم بش بگم!
ساحل: دلوین؟
دلی:جونم؟
ساحل: بیا؟..
اومد و پیشم رو تخ نشس...
میگم بهتره که فردا که به سلامتی جواب سونوگرافی اومد...
شبش همه جم میشیم به رهام میگیم!
قضیه بچ...(حرفو قط کرد!)
دلی: خوبه...خوبه...
نه...نه!..
اصلا...رهام اگه قضیه بچع...رو بفهمه...منُ...امیرُ میکشه!
ساحل: صداش می لرزید!...
سرش پایین بودُ با انگشتاش ور میرف...
یهو با حرفاش...
گریش درومد!
باشه...باشه!...بغلش که کردم یه دل سیر بغلم گریع کرد!
بعد که اروم گرف!
دلی؟
دلی: جونم؟
ساحل: بیا دس مال اشکاتو پاک کن بریم واس شام!
دلی: باشه...از دستش گرفتمو اشکامو پاک کردم!
۱.۹k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.