نبض عاشقی من و او
دلی: یه چهار ماهی گذشته بود از اون داستان!...
دیگه نمیرفتم خونه امیر یا استودیو یاهم با بچه ها نمیرفتم کنسرت!..
اصلا باورم نمیشد امیر این کارو بامن کردِ!
قرار بود فردا بریم دادگاه با مامانم بابام و رهام...
هیچکس نمیدونست...
بغیر از مامان و بابام...که من باردارم!
اونم چار ما...
از وقتی اون داستان پیش اومده ترسیدم که رهام یا امیر بگم!
باورش سخ بود که امیر همچی ادمی باشه:(
ساحل و رهامم باهم خوش بودن...
منو امیر عقد کرده بودیم!
محرم شرعی و قانونی!
ولی...ولی! چرا اون این کارو با من بیچاره کرد؟:(
پارت22فصل دو
🤍✨کماکان با ماکان ✨🤍
دیگه نمیرفتم خونه امیر یا استودیو یاهم با بچه ها نمیرفتم کنسرت!..
اصلا باورم نمیشد امیر این کارو بامن کردِ!
قرار بود فردا بریم دادگاه با مامانم بابام و رهام...
هیچکس نمیدونست...
بغیر از مامان و بابام...که من باردارم!
اونم چار ما...
از وقتی اون داستان پیش اومده ترسیدم که رهام یا امیر بگم!
باورش سخ بود که امیر همچی ادمی باشه:(
ساحل و رهامم باهم خوش بودن...
منو امیر عقد کرده بودیم!
محرم شرعی و قانونی!
ولی...ولی! چرا اون این کارو با من بیچاره کرد؟:(
پارت22فصل دو
🤍✨کماکان با ماکان ✨🤍
۲.۸k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.