کوک: باشه عشقم(لبخند)
کوک: باشه عشقم(لبخند)
نورا:(تعجب)
(ببخشید میدونم فیک خیلی داره مسخره میشی ولی واقعا مجبورم سریع جمع و جورش کنم و اسماتشو بنویسم قول میدم در عوضش با دوتا فیک دیگه جبرانش میکنم)
• دو روز بعد از عروسی •
موقعیت: • کوک و نورا در حال بازی جرأت حقیقتت •
( این قسمت کلا ب ممه مربوطه😀)
نورا: خوب خوب اقای جئون جرأت یا حقیقت؟
کوک: عاممم...جرأت
نورا: با این بطری رو میز پنج تا کار انجام بده
کوک: خوب مشکلی نیست کارش چی باشه؟
نورا: نه نیست حتی اگه بحث ریختن آب رو زمین باشه
کوک: اوکی پس
' بطری رو برداشتم درشو باز کردم اول ریختم روی سرامیک بعد یکم ازش خوردم بار سوم روی موهام ریختم بار چهارم دستمو خیس کردم و بار پنجم به نورا نگاه شیطانی کردم
نورا: کوک چته باز
کوک: هیچی فقط گفتی فرقی نمیکنه دیگه درسته؟
نورا: اره خوب ولی...
کوک: ولی نداره
' بطری رو خم کردم و ریختم روی سینه نورا
نورا:(نفس عمیقی کشیدم و با لبخند ملیح به کوک نگاهی انداختم)
نورا: از نظر تو من یه کارم؟
کوک: هومممم اره
نورا: زهر مار..خوب نوبت توعه
کوک: خوب عشقم جرأت یا حقیقت؟
نورا: جرأت
کوک: خوب پس باید بزاری یه کاریو انجام بدم اها و اینکه بعد یه جرأت هست برای انتقام دو روز پیشت باید انجامش بدی حق نداری رو حرفم حرف بزنی
نورا: هوفففف باشههه
' بلند شدم و رفتم پشت سر نورا
کوک: چشماتو ببند
نورا: حالت خوش نیست به خدا(چشمامو بستم)
نورا:(تعجب)
(ببخشید میدونم فیک خیلی داره مسخره میشی ولی واقعا مجبورم سریع جمع و جورش کنم و اسماتشو بنویسم قول میدم در عوضش با دوتا فیک دیگه جبرانش میکنم)
• دو روز بعد از عروسی •
موقعیت: • کوک و نورا در حال بازی جرأت حقیقتت •
( این قسمت کلا ب ممه مربوطه😀)
نورا: خوب خوب اقای جئون جرأت یا حقیقت؟
کوک: عاممم...جرأت
نورا: با این بطری رو میز پنج تا کار انجام بده
کوک: خوب مشکلی نیست کارش چی باشه؟
نورا: نه نیست حتی اگه بحث ریختن آب رو زمین باشه
کوک: اوکی پس
' بطری رو برداشتم درشو باز کردم اول ریختم روی سرامیک بعد یکم ازش خوردم بار سوم روی موهام ریختم بار چهارم دستمو خیس کردم و بار پنجم به نورا نگاه شیطانی کردم
نورا: کوک چته باز
کوک: هیچی فقط گفتی فرقی نمیکنه دیگه درسته؟
نورا: اره خوب ولی...
کوک: ولی نداره
' بطری رو خم کردم و ریختم روی سینه نورا
نورا:(نفس عمیقی کشیدم و با لبخند ملیح به کوک نگاهی انداختم)
نورا: از نظر تو من یه کارم؟
کوک: هومممم اره
نورا: زهر مار..خوب نوبت توعه
کوک: خوب عشقم جرأت یا حقیقت؟
نورا: جرأت
کوک: خوب پس باید بزاری یه کاریو انجام بدم اها و اینکه بعد یه جرأت هست برای انتقام دو روز پیشت باید انجامش بدی حق نداری رو حرفم حرف بزنی
نورا: هوفففف باشههه
' بلند شدم و رفتم پشت سر نورا
کوک: چشماتو ببند
نورا: حالت خوش نیست به خدا(چشمامو بستم)
۲.۶k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.