زیبا ترین رویا
زیبا ترین رویا
ـــــــــــــــــــــــــــــ P5
بلخره عکس گرفتنا تموم شد که دیدم هانول داره میاد پیشم منم رفتم سمتش دیدم داره نفس نفس میزنه معلوم بود که خیلی دویده یکم موندیم تا نفسش بالا بیاد بعدش شروع کرد با اضطراب حرف زدن
هانول: میراندا.... حاله.... هانا.... بدشده
میراندا: منظورت چیه اون که حالش خوب بود
هانول: یه دفعه ای شد.... سرش گیج رفت..... یهو افتاد
میراندا: الان کجاس(با داد و ترس)
هانول: گذاشتمش روی پله تا تو بیای کمکم کنی ببریمش بیمارستان
میراندا: اخه دختره ی ک. ص خل چرا تنهایی ولش کردییی گمشو بریم زود باش
میراندا و هانول شروع کردن به دوییدن که پسرا هم دنبالشون راه افتادن وقتی رسیدن جلوی پله دانشگاه دیدن هانا افتاده رو پله و بیهوش شده
هانول و میراندا جیغ زدن و دوییدن سمت هانا
میراندا: هانول نباید تنهاش میذاشتی
هانول: من فکر نمیکردم بیهوش شه اون فقط یه لحظه سرش گیج رفت و نشست بعدم من گفتم که میرم تو رو صدا کنم تا بریم با هم بیمارستان
تهیونگ: خب دیگه بس کنید خواهشا به جای این حرفا من میرم ماشین بیارم تا بریم بیمارستان
نامجون: نه تهیونگ بذار جونگ کوک بره
تهیونگ: من میتونم نیاز....
که نامجونن اروم چند تا سرفه کرد و نذاشت تهیونگ حرفشو تموم کنه
تهیونگ: اها... باشه.... جونگ کوک تو برو الان یادم اومد یه جا قرار دارم
جونگ کوک: اوکی
هانا رو بردیم سوار ماشین جونگ کوک کردیم ماشینش خیلی گرون بود و همچنین خوشگل
بعد چند دقیقه رسیدیم به بیمارستان جونگ کوک هانا رو بغل کرد و برد پیش دکتر هانول هم که خواهر هاناست باهاش رفت داخل
جونگ کوک: بیا بریم بیرون یکم هوا به سرت بخوره خیلی گریه کردی و ترسیدی
میراندا: باشه فکر خوبیه
رفتیم پایین وقتی رسیدیم جونگ کوک منو رو یکی از نیمکت های بیمارستان نشوند و خودشم رفت تا یچی بگیره بخورم
داشتم تعجب میکردم که جونگ کوک چرا بعد از اینکه من زدمش باهام داره خوب رفتار میکنه و از یه طرف کسی رو که خودش حل داده رو اورده بیمارستان
از یه طرفم گفتم شاید هانا رو دوست داره که اوردتش بیمارستان ولی از یه طرفم چرا از اول حلش داد یا اگه اونو دوست داشت چرا بجای اینکه منو ببیره تا باهام عکس بگیره به اون سر نزد و ازش معذرت نخواست
یا نه شایدم اصلا هانول رو دوست داره یا شایدم...... منو؟؟ از یه طرفم میگفتم که چرا نامجون گفت که جونگ کوک مارو برسونه و تهیونگ نیاد و بعدشم تهیونگ به طرز عجیبی قبول کرد
مغزم داشت از میزان سوال و استرس برای هانا منفجر میشد که دیدم جونگ کوک داره میاد...
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤️😘🥹
امیدوارم که خشتون بیادددد💜😘🥲🦦
ـــــــــــــــــــــــــــــ P5
بلخره عکس گرفتنا تموم شد که دیدم هانول داره میاد پیشم منم رفتم سمتش دیدم داره نفس نفس میزنه معلوم بود که خیلی دویده یکم موندیم تا نفسش بالا بیاد بعدش شروع کرد با اضطراب حرف زدن
هانول: میراندا.... حاله.... هانا.... بدشده
میراندا: منظورت چیه اون که حالش خوب بود
هانول: یه دفعه ای شد.... سرش گیج رفت..... یهو افتاد
میراندا: الان کجاس(با داد و ترس)
هانول: گذاشتمش روی پله تا تو بیای کمکم کنی ببریمش بیمارستان
میراندا: اخه دختره ی ک. ص خل چرا تنهایی ولش کردییی گمشو بریم زود باش
میراندا و هانول شروع کردن به دوییدن که پسرا هم دنبالشون راه افتادن وقتی رسیدن جلوی پله دانشگاه دیدن هانا افتاده رو پله و بیهوش شده
هانول و میراندا جیغ زدن و دوییدن سمت هانا
میراندا: هانول نباید تنهاش میذاشتی
هانول: من فکر نمیکردم بیهوش شه اون فقط یه لحظه سرش گیج رفت و نشست بعدم من گفتم که میرم تو رو صدا کنم تا بریم با هم بیمارستان
تهیونگ: خب دیگه بس کنید خواهشا به جای این حرفا من میرم ماشین بیارم تا بریم بیمارستان
نامجون: نه تهیونگ بذار جونگ کوک بره
تهیونگ: من میتونم نیاز....
که نامجونن اروم چند تا سرفه کرد و نذاشت تهیونگ حرفشو تموم کنه
تهیونگ: اها... باشه.... جونگ کوک تو برو الان یادم اومد یه جا قرار دارم
جونگ کوک: اوکی
هانا رو بردیم سوار ماشین جونگ کوک کردیم ماشینش خیلی گرون بود و همچنین خوشگل
بعد چند دقیقه رسیدیم به بیمارستان جونگ کوک هانا رو بغل کرد و برد پیش دکتر هانول هم که خواهر هاناست باهاش رفت داخل
جونگ کوک: بیا بریم بیرون یکم هوا به سرت بخوره خیلی گریه کردی و ترسیدی
میراندا: باشه فکر خوبیه
رفتیم پایین وقتی رسیدیم جونگ کوک منو رو یکی از نیمکت های بیمارستان نشوند و خودشم رفت تا یچی بگیره بخورم
داشتم تعجب میکردم که جونگ کوک چرا بعد از اینکه من زدمش باهام داره خوب رفتار میکنه و از یه طرف کسی رو که خودش حل داده رو اورده بیمارستان
از یه طرفم گفتم شاید هانا رو دوست داره که اوردتش بیمارستان ولی از یه طرفم چرا از اول حلش داد یا اگه اونو دوست داشت چرا بجای اینکه منو ببیره تا باهام عکس بگیره به اون سر نزد و ازش معذرت نخواست
یا نه شایدم اصلا هانول رو دوست داره یا شایدم...... منو؟؟ از یه طرفم میگفتم که چرا نامجون گفت که جونگ کوک مارو برسونه و تهیونگ نیاد و بعدشم تهیونگ به طرز عجیبی قبول کرد
مغزم داشت از میزان سوال و استرس برای هانا منفجر میشد که دیدم جونگ کوک داره میاد...
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤️😘🥹
امیدوارم که خشتون بیادددد💜😘🥲🦦
۴.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.