زیبا ترین رویا (فیک جونگ کوک)
زیبا ترین رویا
ــــــــــــــــــــــــــــــــ P3
میراندا: این چکو هیچوقت یادت نره تا بدونی که نمیتونی چون پولداری و چند تا دختر هول دنبالتن هر غلتی که دلت میخواد بکنی
دوباره سکوت همه جا پر شد
میراندا هم سریع با یه چشم غره بدون اینکه منتظر جواب بمونه حتی بدون اینکه به هانا و هانول نگاه کنه از اونجا دور شد
هانول: هانا سریع پاشو بیا بریم وگرنه الان میاد غیضشونو رو ما خالی میکنن
هانا: باشه... هق هق (منظورم از هق همون گریست😁)
ویو جونگ کوک
(هنوز دستم رو صورتم بود من کسی بودم که تا به حال هیچکس جرئت اینو نداشت که منو چپ چپ نگاه کنه الان از دست یه دختر چک خورده بودم همه داشتن بهم نگاه میکردن و پچ پچ میکردن میخواستم برم مادر و خواهر همشونو مورد لطف قرار بدم که تهیونگ اومد دستمو گرفت و گفت)
تهیونگ: هی جونگ کوک چرا ماتت برده. خودتو جمع کن نذار دیگه بیشتر از این ابرومون بره
(بعدشم دست جونگ کوک روکشید و همراه با پسرا راه افتادن)
ویو هانول
(گریه هانا کم کم بند اومده بود از قیافشمعلوم بود ترسیده بردمش روشویی و صورتشو شستم بعدشم بردمش تو سالنی که قرار بود جشن انجام شه که دیدم میرانده یکم جلو تر نشسته و سرشو پایین انداخته)
"5ساعت بعد"
ویو میراندا (چه ویو در ویو شد😂)
بلخره این جشن مسخره تموم شد تمام مدت به فکر هانا بودم میترسیدم نکنه سرش چیزی شده باشه که یهو دیدم هانول هانا رو بغل کرده و داره میاد سمتم سریع دویدم و بغلش کردم
میراندا: هانا حالت خوبه؟؟؟
هانا: چرا این کارو کردی
میراندا: انتظار داشتی وقتی تو اون موقعیت دیدمت همینجوری بمونم. هیچی بهش نگم
هانا: ولی الان برات دردسر میشه
میراندا: مثل اینکه یادت رفته امروز دیگه فارغ التحصیل شدیم ها
هانا: مثل اینکه شما هم یادت رفته صاحب رستورانی که توش کار میکنی دایی جونگ کوکه ها
میراندا: وایییییی اصلا حواسم نبود
که یه دفعه......
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
اگه وقت کنم بقیشو امشب مینویسم اگه نه هم میذارم ادامشو فردا 🙃😉❤️
ــــــــــــــــــــــــــــــــ P3
میراندا: این چکو هیچوقت یادت نره تا بدونی که نمیتونی چون پولداری و چند تا دختر هول دنبالتن هر غلتی که دلت میخواد بکنی
دوباره سکوت همه جا پر شد
میراندا هم سریع با یه چشم غره بدون اینکه منتظر جواب بمونه حتی بدون اینکه به هانا و هانول نگاه کنه از اونجا دور شد
هانول: هانا سریع پاشو بیا بریم وگرنه الان میاد غیضشونو رو ما خالی میکنن
هانا: باشه... هق هق (منظورم از هق همون گریست😁)
ویو جونگ کوک
(هنوز دستم رو صورتم بود من کسی بودم که تا به حال هیچکس جرئت اینو نداشت که منو چپ چپ نگاه کنه الان از دست یه دختر چک خورده بودم همه داشتن بهم نگاه میکردن و پچ پچ میکردن میخواستم برم مادر و خواهر همشونو مورد لطف قرار بدم که تهیونگ اومد دستمو گرفت و گفت)
تهیونگ: هی جونگ کوک چرا ماتت برده. خودتو جمع کن نذار دیگه بیشتر از این ابرومون بره
(بعدشم دست جونگ کوک روکشید و همراه با پسرا راه افتادن)
ویو هانول
(گریه هانا کم کم بند اومده بود از قیافشمعلوم بود ترسیده بردمش روشویی و صورتشو شستم بعدشم بردمش تو سالنی که قرار بود جشن انجام شه که دیدم میرانده یکم جلو تر نشسته و سرشو پایین انداخته)
"5ساعت بعد"
ویو میراندا (چه ویو در ویو شد😂)
بلخره این جشن مسخره تموم شد تمام مدت به فکر هانا بودم میترسیدم نکنه سرش چیزی شده باشه که یهو دیدم هانول هانا رو بغل کرده و داره میاد سمتم سریع دویدم و بغلش کردم
میراندا: هانا حالت خوبه؟؟؟
هانا: چرا این کارو کردی
میراندا: انتظار داشتی وقتی تو اون موقعیت دیدمت همینجوری بمونم. هیچی بهش نگم
هانا: ولی الان برات دردسر میشه
میراندا: مثل اینکه یادت رفته امروز دیگه فارغ التحصیل شدیم ها
هانا: مثل اینکه شما هم یادت رفته صاحب رستورانی که توش کار میکنی دایی جونگ کوکه ها
میراندا: وایییییی اصلا حواسم نبود
که یه دفعه......
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
اگه وقت کنم بقیشو امشب مینویسم اگه نه هم میذارم ادامشو فردا 🙃😉❤️
۲.۶k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.