چند پارتی جونگکوک( پارت ۴)
چندپارتی جونگکوک( پارت ۴)
ا.ت ویو
کارمون ساعت ۵ تموم شد با اونا خداحافظی کردم و به سمت خونه راه افتادم.....
موقع که خونه رسیدم..اول تر از همه کت جونگکوک و شستم و بعدش خودم رفتم حموم.....بعدی حموم موهامو خشک میکردم که مامانم اومد...جلو آینه ایستاده بودم مامانم رفت و رو تخت نشست..
مامان ا.ت: جایی میری...؟
ا.ت: آره با بچه ها میریم بیرون...
مامان ا.ت: مثلا کجا؟
ا.ت: خب نمیدونم...اما بجز بار...
مامان ا.ت: باشه...امیدوارم نری بار...
ا.ت: به من اعتماد نداری...
مامان ا.ت: دارم..اما فقط خاستم بگم..
ا.ت: باشه...
موهامو شونه کردم و یه لباس پوشیدم..و کمی میکاپ کردم..به ساعت گوشیم نگاه کردم ۶ و ۳۰ بود..
بعدی خداحافظی با مامانم به سمت کافه میومدم که اسممو شنیدم که یکی داشت صداش میزد..ایستادم و نگاه کردم جونگکوک بود میدوید تا بهم برسه...محو نگاه کردنش بودم یعنی ممکنه دوسش داشته باشم..
با تکون دادن دست جونگکوک جلوم به خود اومدم..
جونگکوک: کجاییییی..
ا.ت: همینجا...
جونگکوک: فک کردم جایی دیگهی...
ا.ت: کجا باشم...بیا اینم کتت ممنون..
کت و از دستم گرفت و همونجا پوشیدش ...
و بعدش دوتایی به سمت کافه راه افتادیم...تو راه زمانیکه حواسش نبود..با گوشهی چشمم نگاش میکردم...خیلی کیوت بود و جذاب...اون خال زیر لبش ..چقد قشنگه...ها...من دارم چه میگم..وای خدا کمک..
تو افکار مزخرفم بودم..ک دست یکی دور کمرم حلقه شد و به سمتش کشیده شدم..که باعث شد دستامو رو سینه هاش بزارم...صدا قلبم...انگار میخاد بیرون بیاد...
به چشماش زل زدم این اولین بارم بود یه پسرو لمس میکنم و به چشماش خیره شدم...و ضربان قلبم بالا رفته...
اونم فقط بهم زل زده بود و حتی تکون نمیخورد....بهم نگاه میکردیم که جونگکوک به خودش اومد و ولم کرد و گفت...
جونگکوک: موتور بود...
ا.ت: ممنون ..
و بعدش راه افتاد...دستمو رو قلبم گذاشتم الانم میشد صداشو شنید ..یه خنده ریز کردم و دنبالش راه افتادم...دم در کافه با میا و تهیونگ یجا شدیم...و رفتیم به یه رستوران..و بعدش خرید...
نمیدونم چرا میا میخاست منو جونگکوک و خودش و تهیونگ لباس ست بگیرم..اولش هردوتامون مخالفت کردیم اما بعدی اینکه قهر کرد مجبور شدیم ..
به جونگکوک نگاه کردم انگار خیلیم بدش نمیاد...
یه لباس مشکی ست مردونه و زنونه انتخاب کردیم و رفتیم تا تنمون کنیم...
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
لباس ا.ت اسلاید بعدی..لباس ستشون و تونستم پارت بعد میزارم.
ا.ت ویو
کارمون ساعت ۵ تموم شد با اونا خداحافظی کردم و به سمت خونه راه افتادم.....
موقع که خونه رسیدم..اول تر از همه کت جونگکوک و شستم و بعدش خودم رفتم حموم.....بعدی حموم موهامو خشک میکردم که مامانم اومد...جلو آینه ایستاده بودم مامانم رفت و رو تخت نشست..
مامان ا.ت: جایی میری...؟
ا.ت: آره با بچه ها میریم بیرون...
مامان ا.ت: مثلا کجا؟
ا.ت: خب نمیدونم...اما بجز بار...
مامان ا.ت: باشه...امیدوارم نری بار...
ا.ت: به من اعتماد نداری...
مامان ا.ت: دارم..اما فقط خاستم بگم..
ا.ت: باشه...
موهامو شونه کردم و یه لباس پوشیدم..و کمی میکاپ کردم..به ساعت گوشیم نگاه کردم ۶ و ۳۰ بود..
بعدی خداحافظی با مامانم به سمت کافه میومدم که اسممو شنیدم که یکی داشت صداش میزد..ایستادم و نگاه کردم جونگکوک بود میدوید تا بهم برسه...محو نگاه کردنش بودم یعنی ممکنه دوسش داشته باشم..
با تکون دادن دست جونگکوک جلوم به خود اومدم..
جونگکوک: کجاییییی..
ا.ت: همینجا...
جونگکوک: فک کردم جایی دیگهی...
ا.ت: کجا باشم...بیا اینم کتت ممنون..
کت و از دستم گرفت و همونجا پوشیدش ...
و بعدش دوتایی به سمت کافه راه افتادیم...تو راه زمانیکه حواسش نبود..با گوشهی چشمم نگاش میکردم...خیلی کیوت بود و جذاب...اون خال زیر لبش ..چقد قشنگه...ها...من دارم چه میگم..وای خدا کمک..
تو افکار مزخرفم بودم..ک دست یکی دور کمرم حلقه شد و به سمتش کشیده شدم..که باعث شد دستامو رو سینه هاش بزارم...صدا قلبم...انگار میخاد بیرون بیاد...
به چشماش زل زدم این اولین بارم بود یه پسرو لمس میکنم و به چشماش خیره شدم...و ضربان قلبم بالا رفته...
اونم فقط بهم زل زده بود و حتی تکون نمیخورد....بهم نگاه میکردیم که جونگکوک به خودش اومد و ولم کرد و گفت...
جونگکوک: موتور بود...
ا.ت: ممنون ..
و بعدش راه افتاد...دستمو رو قلبم گذاشتم الانم میشد صداشو شنید ..یه خنده ریز کردم و دنبالش راه افتادم...دم در کافه با میا و تهیونگ یجا شدیم...و رفتیم به یه رستوران..و بعدش خرید...
نمیدونم چرا میا میخاست منو جونگکوک و خودش و تهیونگ لباس ست بگیرم..اولش هردوتامون مخالفت کردیم اما بعدی اینکه قهر کرد مجبور شدیم ..
به جونگکوک نگاه کردم انگار خیلیم بدش نمیاد...
یه لباس مشکی ست مردونه و زنونه انتخاب کردیم و رفتیم تا تنمون کنیم...
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
لباس ا.ت اسلاید بعدی..لباس ستشون و تونستم پارت بعد میزارم.
۸.۸k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.