و گوشیمو روشن کردم و با مامانم تماس گرفتم
و گوشیمو روشن کردم و با مامانم تماس گرفتم
ته. هی هی چیکار داری میکنی گوشی رو بده به من
یهو گوشیم رو از تو دستم کشید و سیم کارتش رو در آورد و گذاشت تو کشوی خودش
ا.ت. هیی داشتم به مادرم زنگ میزدم
ته. منم نمیزارم زنگ بزنی
ا.ت. اما...
ته. اما نداره ، سیم کارتت رو زمانی بهت میدم که باهام ازدواج کنی
ا.ت. واتتتت دااااا فاککککک(جیغ)
ته. همین که شنیدی
ا.ت. من؟ با تو ازدواج کنم؟ عمرا(از خداتم باشه🙄)
ته. خب پس توهم این سیم کارت رو نمیخوای و تا آخر عمر اینجا میمونی
ا.ت. من چطوری میتونم با تو ازدواج کنم؟...تو از جون من چی میخوای همه چیم رو گرفتی دیگه؟
ته. من خودتو میخوام
ا.ت. من معذرت میخوام تهیونگ ولی من نمیتونم با آدمی مثل تو که همه ی دنیا ازش میترسن ازدواج کنم، حالا اگه میزاری من برم
ته. من به دنیا اهمیت نمیدم من به زندگی خودم اهمیت میدم ، ولی من تورو دوست دارم
ا.ت. بعد از اون همه بلا های که سرماوردی انتظار داری ببخشمت؟
ته. انتخواب با خودته ا.ت من بهت فرصت میدم تا فردا وقت داری حالا میتونی بری
سریع از اتاق رفتم بیرون و رفتم تو اتاق مهمان و نشستم اونجا و کلی گریه کردم دلم برای مادر پدرم لک زد بود ولی خیلی ازشون دورم و این هرزه هم نمیزاره باهاشون صحبت کنم و الان انتظار داره من باهاش عروسی کنم ..
پرش زمانی به فردا
بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که باهاش عروسی کنم نه از رو دوست داشتن بلکه بتونم عروسی کنم تا فقط خودمو نجات بدم
رفتم پیش اتاقش و در زدم
ته. بیا تو ا.ت
ا.ت. تهیونگ
ته. هوم
ا.ت. من تصمیم رو گرفتم
ته. خب؟
ا.ت. باشه قبول میکنم
ته. واقعا؟
ا.ت. اره
یهو اومد سمتم و بقلم کرد
ته. معذرت میخوام
ا.ت. باشه اشکالی نداره
ته. بهت قل میدم که عوض شم باشه؟
ا.ت. ببینیم
...
پرش زمانی به چند روز بعد
تهیونگ خیلی رفتارش بهتر شده همش با من خوب رفتار میکنه و من رو مثل دوست دخترش میدونه منم دیگه نگران نبودم چون تونستم حال پدر مادرم رو ازشون بپرسم و تصمیم گرفتم که با کیم تهیونگی که زندگیم رو نابود کرد ولی الان بهترین زندگی رو دارم ازدواج کنم
پایان.
ته. هی هی چیکار داری میکنی گوشی رو بده به من
یهو گوشیم رو از تو دستم کشید و سیم کارتش رو در آورد و گذاشت تو کشوی خودش
ا.ت. هیی داشتم به مادرم زنگ میزدم
ته. منم نمیزارم زنگ بزنی
ا.ت. اما...
ته. اما نداره ، سیم کارتت رو زمانی بهت میدم که باهام ازدواج کنی
ا.ت. واتتتت دااااا فاککککک(جیغ)
ته. همین که شنیدی
ا.ت. من؟ با تو ازدواج کنم؟ عمرا(از خداتم باشه🙄)
ته. خب پس توهم این سیم کارت رو نمیخوای و تا آخر عمر اینجا میمونی
ا.ت. من چطوری میتونم با تو ازدواج کنم؟...تو از جون من چی میخوای همه چیم رو گرفتی دیگه؟
ته. من خودتو میخوام
ا.ت. من معذرت میخوام تهیونگ ولی من نمیتونم با آدمی مثل تو که همه ی دنیا ازش میترسن ازدواج کنم، حالا اگه میزاری من برم
ته. من به دنیا اهمیت نمیدم من به زندگی خودم اهمیت میدم ، ولی من تورو دوست دارم
ا.ت. بعد از اون همه بلا های که سرماوردی انتظار داری ببخشمت؟
ته. انتخواب با خودته ا.ت من بهت فرصت میدم تا فردا وقت داری حالا میتونی بری
سریع از اتاق رفتم بیرون و رفتم تو اتاق مهمان و نشستم اونجا و کلی گریه کردم دلم برای مادر پدرم لک زد بود ولی خیلی ازشون دورم و این هرزه هم نمیزاره باهاشون صحبت کنم و الان انتظار داره من باهاش عروسی کنم ..
پرش زمانی به فردا
بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که باهاش عروسی کنم نه از رو دوست داشتن بلکه بتونم عروسی کنم تا فقط خودمو نجات بدم
رفتم پیش اتاقش و در زدم
ته. بیا تو ا.ت
ا.ت. تهیونگ
ته. هوم
ا.ت. من تصمیم رو گرفتم
ته. خب؟
ا.ت. باشه قبول میکنم
ته. واقعا؟
ا.ت. اره
یهو اومد سمتم و بقلم کرد
ته. معذرت میخوام
ا.ت. باشه اشکالی نداره
ته. بهت قل میدم که عوض شم باشه؟
ا.ت. ببینیم
...
پرش زمانی به چند روز بعد
تهیونگ خیلی رفتارش بهتر شده همش با من خوب رفتار میکنه و من رو مثل دوست دخترش میدونه منم دیگه نگران نبودم چون تونستم حال پدر مادرم رو ازشون بپرسم و تصمیم گرفتم که با کیم تهیونگی که زندگیم رو نابود کرد ولی الان بهترین زندگی رو دارم ازدواج کنم
پایان.
۴.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.