پارت 20
پارت 20
قلدر خوشتیپ
ویوی کوک
اصلا به بحس کردناشون احمیت ندادم ورفتم پیش شیشه یی که اتاق ات رو نشون میداد
خیلی توی وضع بدی بود هزار تا دمو دستگاه بهش وصل بود قلبم درد میکرد..
دوهفته بعد
به زبان نویسنده
(توی این دوهفته فیلیکس هنوز بازم ات رو دوست داشت. ودست بردار نبود وکوک هم از هرروز میومد بیمارستان میا هم زنگ زد به پدر ومادر ات ولی جواب ندادن)
ویوی ات
چشمام رو کم کم باز کردم خدایا من کجا بودم
که پرستاری که اومده بود توی اتاقم بهم یه چیزایی گفت
=بیدار شدید
+من کجام
=شما حدود دوهفته ای میشه که بیهوش بودید والان توی بیمارستانید
+اها میشه به میا بگید بیاد تو
=باشه
پرستار رفت بیرون
=همراه ات میا
~بله چیشده
=خانم ات بهوش اومدن
_چی خوبه
=اره خوبه
~میتونم برم داخل
=بله خودشون گفتن هم بیاید تو
~هوم باشه ممنون
میارفت داخل
~ات خوبی بابا دختر نصف جونمون کردی
+خوبم ولی یه سوال دارم
~بپرس
+بیماریم برگشته
~...
+جوابم رو بده *داد*
~ارهه
+چی *داد*نه امکان نداره نهه نمیشه
~ات اروم باشه تازه بازم حالت بد میشه
ویوی کوک
توی شیشه دیدم ات داره داد میزنه وهی گریه میکنه سری پرستار رو خبر کردم
=خانم برید بیرون
~چی باشه
پرستار به ات یه ارام بخش تزریق کرد
پرستار رفت
=بچه ها این چند مدت ات حال روحیش خوب نیست
_~چی باشه هرکاری میکنیم که حالش خوب شه
پرستار رفت
~کوک زنگ بزنم بازم به پدر ومادر ات
_اره زنگ بزن
بوق بوق
جواب نداد
~وای چرا جواب نمیدن هوف
ادامه دارد
قلدر خوشتیپ
ویوی کوک
اصلا به بحس کردناشون احمیت ندادم ورفتم پیش شیشه یی که اتاق ات رو نشون میداد
خیلی توی وضع بدی بود هزار تا دمو دستگاه بهش وصل بود قلبم درد میکرد..
دوهفته بعد
به زبان نویسنده
(توی این دوهفته فیلیکس هنوز بازم ات رو دوست داشت. ودست بردار نبود وکوک هم از هرروز میومد بیمارستان میا هم زنگ زد به پدر ومادر ات ولی جواب ندادن)
ویوی ات
چشمام رو کم کم باز کردم خدایا من کجا بودم
که پرستاری که اومده بود توی اتاقم بهم یه چیزایی گفت
=بیدار شدید
+من کجام
=شما حدود دوهفته ای میشه که بیهوش بودید والان توی بیمارستانید
+اها میشه به میا بگید بیاد تو
=باشه
پرستار رفت بیرون
=همراه ات میا
~بله چیشده
=خانم ات بهوش اومدن
_چی خوبه
=اره خوبه
~میتونم برم داخل
=بله خودشون گفتن هم بیاید تو
~هوم باشه ممنون
میارفت داخل
~ات خوبی بابا دختر نصف جونمون کردی
+خوبم ولی یه سوال دارم
~بپرس
+بیماریم برگشته
~...
+جوابم رو بده *داد*
~ارهه
+چی *داد*نه امکان نداره نهه نمیشه
~ات اروم باشه تازه بازم حالت بد میشه
ویوی کوک
توی شیشه دیدم ات داره داد میزنه وهی گریه میکنه سری پرستار رو خبر کردم
=خانم برید بیرون
~چی باشه
پرستار به ات یه ارام بخش تزریق کرد
پرستار رفت
=بچه ها این چند مدت ات حال روحیش خوب نیست
_~چی باشه هرکاری میکنیم که حالش خوب شه
پرستار رفت
~کوک زنگ بزنم بازم به پدر ومادر ات
_اره زنگ بزن
بوق بوق
جواب نداد
~وای چرا جواب نمیدن هوف
ادامه دارد
۴.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.