دیشب داشتم یه خواب عجیب میدیدم...
دیشب داشتم یه خواب عجیب میدیدم...
خواب دیدم من پایین تختم و اکوتاگاوا رو تخت خوابیده و داره کابوس میبینه اون یک دفعه بیدار شد منم سریع براش یهلیوان اب بردم اون یکمی خورد ولی گریه کرد منم بهش گفتم تو این دنیا اتیشو با آب خاموش میکنن ولی اتیش توی دل رو با اشک اونم منو محکم بغل کرد و منم همینطور
خواب دیدم من پایین تختم و اکوتاگاوا رو تخت خوابیده و داره کابوس میبینه اون یک دفعه بیدار شد منم سریع براش یهلیوان اب بردم اون یکمی خورد ولی گریه کرد منم بهش گفتم تو این دنیا اتیشو با آب خاموش میکنن ولی اتیش توی دل رو با اشک اونم منو محکم بغل کرد و منم همینطور
۹.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.