سبز پر رنگ پارت ۱۰
که بعد از ۱۰ دقیقه خوابش برد
۱ سال بعد
توی این یکسال تهیونگ بهتر شده بود و به حالت قبلیش برگشته بود.
کمپانی بود و منم غذا درست کرده بودم.
رفتم رو مبل نشستم و با گوشیم ور رفتم که یهو صدای کلید اومد
با ذوق رفتم سمت و در و بازش کردم و تهیونگ اومد توی خونه
گفت: سلام کوچولو
گفتم: من کوچولو نیستم
گفت: باشه ما فکر میکنیم نیستی😂
گفتم: اعععععع
گفت: باشه باشه نیستی بزار برم لباسامو عوض کنم
بعد ۵ دقیقه اومد و منم سفره رو حاضر کردم
غذا تموم شد و منم ظرفا رو شستم.
دراز کشیده بودیم که گفت: توهم هنوز نخوابیدی؟
گفتم: اره فکرم مشغوله
گفت: به چی؟
گفتم: به دختر عموت
گفت: چرا؟
گفتم: واسه اینکه حس میکنم دوس دخترت بوده
گفت: راستشو بهت بگم؟
گفتم: بگو
گفت: راستشو بخوای دوست دخترم بود ولی به خاطر اینکه ازم آتو داشت
گفتم: چی
گفت: خب ازم آتو داشت و مجبورم کرد که دوست پسرش شم و ولی دقیقا همون موقع که میخواست باهام لب بگیره آتویی که داشت رو همه فهمیدن و باهاش کنار اومدن و منم ولش کردم
گفتم: چه آتویی؟
گفت: من بدون گفتن به مامان بابام میرفتم بار و مست میکردم
گفتم: اها
و خوابیدیم
فردا صبح.
ادامه دارد.....
۱ سال بعد
توی این یکسال تهیونگ بهتر شده بود و به حالت قبلیش برگشته بود.
کمپانی بود و منم غذا درست کرده بودم.
رفتم رو مبل نشستم و با گوشیم ور رفتم که یهو صدای کلید اومد
با ذوق رفتم سمت و در و بازش کردم و تهیونگ اومد توی خونه
گفت: سلام کوچولو
گفتم: من کوچولو نیستم
گفت: باشه ما فکر میکنیم نیستی😂
گفتم: اعععععع
گفت: باشه باشه نیستی بزار برم لباسامو عوض کنم
بعد ۵ دقیقه اومد و منم سفره رو حاضر کردم
غذا تموم شد و منم ظرفا رو شستم.
دراز کشیده بودیم که گفت: توهم هنوز نخوابیدی؟
گفتم: اره فکرم مشغوله
گفت: به چی؟
گفتم: به دختر عموت
گفت: چرا؟
گفتم: واسه اینکه حس میکنم دوس دخترت بوده
گفت: راستشو بهت بگم؟
گفتم: بگو
گفت: راستشو بخوای دوست دخترم بود ولی به خاطر اینکه ازم آتو داشت
گفتم: چی
گفت: خب ازم آتو داشت و مجبورم کرد که دوست پسرش شم و ولی دقیقا همون موقع که میخواست باهام لب بگیره آتویی که داشت رو همه فهمیدن و باهاش کنار اومدن و منم ولش کردم
گفتم: چه آتویی؟
گفت: من بدون گفتن به مامان بابام میرفتم بار و مست میکردم
گفتم: اها
و خوابیدیم
فردا صبح.
ادامه دارد.....
۵.۴k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.