سبز پر رنگ پارت ۸
ویو ته
هیچی شما اومدید حول شد رفت بالا
م ت: عع یعنی چی؟ پسرم بیا جلو
رفتم نزدیک مامانم اومد در گوشم گفت:
پسرم رفتی عروس شلکی گرفتی؟
با قیافه ی عصبانی نگاش کردم و بابام گفت
پ ت: عزیزم بهتره بس کنی
گفتم: خب حالا این بحث هارو ولش کنیم چه خبر از بقیه
پ ت: ببین عصبی نشی ها ولی دختر عموت اعتراف کرده عاشقت بوده
با قیافه متعجب نگاش کردم که ا/ت اومد
ویو ا/ت
اومدم پایین توی پله ها بودم که صداشون رو شنیدم
دختر عموش؟
عجیبه حالا ته توشو در میارم الان مهمون داریم
اومدم پایین سلام کردم و گفتم بشینید
یهو زنگ در خورد مامان و بابای منم اومدن
سلام کردیم و اونهاهم نشستن
حرف های مختلف زدیم
م ا: دخترم چقدر به هم میاین
م ت: راست میگه جفتتون خوشگل جذاب خیلی به هم میاین
مادر پدرامون رفتن و نفس راحتی کشیدیم
گفتم: وای چقدر سخت بود
تهیونگ گفت: دیدم داشتی عرق میکردی
قهقه ای زدم
تهیونگ گفت: وای حتی قهقه هات هم قشنگه
گفتم: تو هم جذابی ببر من
گفت: ببر من؟
گفتم: چیه خب خواستم یک لقب برات بذارم
گفت: باشه
گفتم: راستی تهیونگ ماجرای دختر عموت چی بود؟
گفت: هیچی بابا این دختر عموی من عاشق من بوده و همیشه منو دوست داشته و هی خودشو به من میچسبونده یعنی یک حالت تابلو منو دوست داشت
البته دوست داره
گفتم: اره من برم حموم
گفت: منم میام
گفتم: چییییییییییی؟
گفت: چیه خب برو بالا منم میام
پارت بعدی اصماتههه
هیچی شما اومدید حول شد رفت بالا
م ت: عع یعنی چی؟ پسرم بیا جلو
رفتم نزدیک مامانم اومد در گوشم گفت:
پسرم رفتی عروس شلکی گرفتی؟
با قیافه ی عصبانی نگاش کردم و بابام گفت
پ ت: عزیزم بهتره بس کنی
گفتم: خب حالا این بحث هارو ولش کنیم چه خبر از بقیه
پ ت: ببین عصبی نشی ها ولی دختر عموت اعتراف کرده عاشقت بوده
با قیافه متعجب نگاش کردم که ا/ت اومد
ویو ا/ت
اومدم پایین توی پله ها بودم که صداشون رو شنیدم
دختر عموش؟
عجیبه حالا ته توشو در میارم الان مهمون داریم
اومدم پایین سلام کردم و گفتم بشینید
یهو زنگ در خورد مامان و بابای منم اومدن
سلام کردیم و اونهاهم نشستن
حرف های مختلف زدیم
م ا: دخترم چقدر به هم میاین
م ت: راست میگه جفتتون خوشگل جذاب خیلی به هم میاین
مادر پدرامون رفتن و نفس راحتی کشیدیم
گفتم: وای چقدر سخت بود
تهیونگ گفت: دیدم داشتی عرق میکردی
قهقه ای زدم
تهیونگ گفت: وای حتی قهقه هات هم قشنگه
گفتم: تو هم جذابی ببر من
گفت: ببر من؟
گفتم: چیه خب خواستم یک لقب برات بذارم
گفت: باشه
گفتم: راستی تهیونگ ماجرای دختر عموت چی بود؟
گفت: هیچی بابا این دختر عموی من عاشق من بوده و همیشه منو دوست داشته و هی خودشو به من میچسبونده یعنی یک حالت تابلو منو دوست داشت
البته دوست داره
گفتم: اره من برم حموم
گفت: منم میام
گفتم: چییییییییییی؟
گفت: چیه خب برو بالا منم میام
پارت بعدی اصماتههه
۴.۲k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.