Part¹²
(فردا صبح)
ویو فلیکس:
با درد گردنم از خواب پا شدم چشمام رو مالیدم به دو رو ور نگاه کردم
_اینجا کجاست؟
سرم رو به سمت راست کردم دیدم یه پسر به پشت بغلم خوابیده.
رفتم جلوش تا ببینم کیه او...اون هیونجین بود.
هیچکدوممون لباس تنمون نبود.
یعنی یعنی چه اتفاقی دیشب افتاده؟
هیونجین تکونی خورد و زود پاشدم لباسام رو پوشیدم و از اونجا زدم بیرون.
مطمئنم یچیزی بین ما اتفاق افتاده!
رفتم خونه.
×اوپااا دیشب کجا بودییییی ؟نگرانت بودم
_عاا خب من دیشب رفتم خونه ی دوستم
×به من خبر میدادی
_حالا بیخیال
صبحونه خوردی؟
×(سر تکون دادن)
_اوکی من باید برم کافه
×باشه
_بای بای
×بایییی
رفتم بیرون از خونه هنوز ذهنم در گیر بود اون گفت به دخترا گرایش نداره نکنه دیشب...
_عاااا فلیکس به خودت بیا چرا باید این کارو کنه
ویو هیونجین:
از روی تخت پا شدم لخت بودم فلیکس هم نبود
میدونستم دیشب چه اتفاقی افتاده وای لعنتی چجوری تو روش نگاه کنم
لباسام رو پوشیدم و رفتم خونه.
________________________________________
پارت بعدی قراره طولانی باشه
ویو فلیکس:
با درد گردنم از خواب پا شدم چشمام رو مالیدم به دو رو ور نگاه کردم
_اینجا کجاست؟
سرم رو به سمت راست کردم دیدم یه پسر به پشت بغلم خوابیده.
رفتم جلوش تا ببینم کیه او...اون هیونجین بود.
هیچکدوممون لباس تنمون نبود.
یعنی یعنی چه اتفاقی دیشب افتاده؟
هیونجین تکونی خورد و زود پاشدم لباسام رو پوشیدم و از اونجا زدم بیرون.
مطمئنم یچیزی بین ما اتفاق افتاده!
رفتم خونه.
×اوپااا دیشب کجا بودییییی ؟نگرانت بودم
_عاا خب من دیشب رفتم خونه ی دوستم
×به من خبر میدادی
_حالا بیخیال
صبحونه خوردی؟
×(سر تکون دادن)
_اوکی من باید برم کافه
×باشه
_بای بای
×بایییی
رفتم بیرون از خونه هنوز ذهنم در گیر بود اون گفت به دخترا گرایش نداره نکنه دیشب...
_عاااا فلیکس به خودت بیا چرا باید این کارو کنه
ویو هیونجین:
از روی تخت پا شدم لخت بودم فلیکس هم نبود
میدونستم دیشب چه اتفاقی افتاده وای لعنتی چجوری تو روش نگاه کنم
لباسام رو پوشیدم و رفتم خونه.
________________________________________
پارت بعدی قراره طولانی باشه
۴.۷k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.