تکپارتی هیونلیکس
ویو الی :امروز هیون خیلی ذوق زده چون دوستش که ۵ ساله ندیدتش میخواد ببینه
ویو هیون : خب الان آ ماده شدم برم دنبالش تا بیارم خونم
ویو فلیکس : امروز قراره بهترین دوستم رو یعنی هیونجین رو ...
رفتم پایین سوار ماشین شدم
هیون : بریم یه رستوران ؟؟
فلیکس : اره .. بریم
هیون : چی میخوری ؟؟؟
فلیکس : هرچی .. خودت میخوری
هیون : خب من پیتزا قارچ و پنیر میخوام سفارش بدم
فلیکس : خب منم همینو میخورم
هیون : باشه
داشتن شام می خوردن که ...
فلیکس : وای نه دوباره .... 🤮
هیون : چی شد ؟؟
فلیکس : به سمت دستشویی رفت
هیون : حالت خوبه بیبی ؟؟؟
فلیکس : اره ... ممنون
هیون : بیا بریم خونه من
فلیکس : باشه
رفتن خونه هیون
فلیکس برو دوش بگیر لباساتو گذاشتم اونجا اومدی بپوش بگیر بخواب منتظرتم تا بیای
فلیکس رفت بعد ۱۰ دقیقه هم اومد بیرون دید هیون خوابیده رفت بغل هیون خوابید و صبح شد و هیون بلند شد پتو رو رو فلیکس کشید و رفت صبحانه درست کرد
خوردن
و فلیکس رفت خونه خودش و هر هفته همین روند پیش میرفت 😉✨
حمایت کنین بخدا دستم شکست 😫🥺
ویو هیون : خب الان آ ماده شدم برم دنبالش تا بیارم خونم
ویو فلیکس : امروز قراره بهترین دوستم رو یعنی هیونجین رو ...
رفتم پایین سوار ماشین شدم
هیون : بریم یه رستوران ؟؟
فلیکس : اره .. بریم
هیون : چی میخوری ؟؟؟
فلیکس : هرچی .. خودت میخوری
هیون : خب من پیتزا قارچ و پنیر میخوام سفارش بدم
فلیکس : خب منم همینو میخورم
هیون : باشه
داشتن شام می خوردن که ...
فلیکس : وای نه دوباره .... 🤮
هیون : چی شد ؟؟
فلیکس : به سمت دستشویی رفت
هیون : حالت خوبه بیبی ؟؟؟
فلیکس : اره ... ممنون
هیون : بیا بریم خونه من
فلیکس : باشه
رفتن خونه هیون
فلیکس برو دوش بگیر لباساتو گذاشتم اونجا اومدی بپوش بگیر بخواب منتظرتم تا بیای
فلیکس رفت بعد ۱۰ دقیقه هم اومد بیرون دید هیون خوابیده رفت بغل هیون خوابید و صبح شد و هیون بلند شد پتو رو رو فلیکس کشید و رفت صبحانه درست کرد
خوردن
و فلیکس رفت خونه خودش و هر هفته همین روند پیش میرفت 😉✨
حمایت کنین بخدا دستم شکست 😫🥺
۵.۸k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.