انتخاب سخت
P16
ویو ات
رسیدیم خونه با هان خداحافظی کردیم رفت و من و هیون رفتیم تو
÷ امروز خاستگاری دارین
م/ه: اره پسرم برین حاضر این لباس هاتون هم بزارین تو یک کیف چیزی بیاین بریم بعدش
من به لباس ها نگاهی انداختم همون لباس های بود که من و هیون انتخاب کردیم از دست خاله برداشم بردم بالا حاضر شدم
لباس خودم و هیون رو گذاشتم تو کوله پشتیم
- بریم
÷ بریم
رفتیم تو ماشین بعد چند دقیقه رسیدیم خونه مادربزرگ
م/گ : برین لباس هاتون رو بپوشیم الان مهمون ها میرسند
رفتیم تو یکی از اتاق خا هیون رفت بیرون من لباسم رو پوشیدم ( عکسش رو توی پارت قبل گذاشتم )
رفتم پایین دیدم مهمون ها آمدن
- آمدن که
÷ اره آمدن
ویو فلیکس
نشسته بودم روی مبل یونا بود ولی آت نبود یهو دیدم یه پسره با یک دختر از پله ها میان پایین دقت کردم آت بود رفتن نشستن روی یکی از مبل ها و مادربزرگ آت شروع کرد به وِروِر کردن
م/گ : پسرم همه نوه های من خیلی با ادب و مهربون هستن
من کل حواسم به آت بود هی به اون پسره که کنارش بود میچسبید
+ بله میدونم
ویو ات
رسیدیم خونه با هان خداحافظی کردیم رفت و من و هیون رفتیم تو
÷ امروز خاستگاری دارین
م/ه: اره پسرم برین حاضر این لباس هاتون هم بزارین تو یک کیف چیزی بیاین بریم بعدش
من به لباس ها نگاهی انداختم همون لباس های بود که من و هیون انتخاب کردیم از دست خاله برداشم بردم بالا حاضر شدم
لباس خودم و هیون رو گذاشتم تو کوله پشتیم
- بریم
÷ بریم
رفتیم تو ماشین بعد چند دقیقه رسیدیم خونه مادربزرگ
م/گ : برین لباس هاتون رو بپوشیم الان مهمون ها میرسند
رفتیم تو یکی از اتاق خا هیون رفت بیرون من لباسم رو پوشیدم ( عکسش رو توی پارت قبل گذاشتم )
رفتم پایین دیدم مهمون ها آمدن
- آمدن که
÷ اره آمدن
ویو فلیکس
نشسته بودم روی مبل یونا بود ولی آت نبود یهو دیدم یه پسره با یک دختر از پله ها میان پایین دقت کردم آت بود رفتن نشستن روی یکی از مبل ها و مادربزرگ آت شروع کرد به وِروِر کردن
م/گ : پسرم همه نوه های من خیلی با ادب و مهربون هستن
من کل حواسم به آت بود هی به اون پسره که کنارش بود میچسبید
+ بله میدونم
۵.۲k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.