آرتا ( آرمان )
رفتم بیرون و منتظر موندم اون دختر بیاد
مطمئن بودم که میاد
از همون اول چشمشو گرفته بودم
و
۱
۲
۳
نغمه : اهم اهم
خودشه
برگشتم و لبخند جذابی زدم
و گفتم : از دیر کردن خوشم نمیاد لیدی
نغمه : خوب شک میکردن
من ؛ برای تو که راحته
نغمه : اممم ناراحت میشما ...راستی اسمت چی بود ؟
من : آرمان
نغمه اومد سمتم و دو طرف پیرهنم و گرفت و با عشوه گفت : پس آرمان...هومم
مثلا میخواست من و تحریک کنه
هه نمیدونه که من چشمم جز رز کسی رو نمیبینه
آخ اکه رز بفهمه
چون نمیتونه دختره رو تیکه تیکه کنه
من جر میده
هوفففف
با اون ناخن های بلند هیولایی دستی به صورتم کشید و گفت : چقدر با مردای دورم فرق داری
من : که اینطور
نغمه : خاصی خیلی خاص
داشت صورتشو نزدیکه میکرد
که یهو هولش دادم که جا خورد
فکر نمیکرد پسش بزنم
دستامو تو جیبم گذاشتم و دورش چرخیدم
و پشتش ایستادم و گفتم : من از این جور جاها خوشم نمیاد
بعد ادامه دادم : میفهمی که....
نغمه : همونطور که میدونید پس فردا مهمونی بزرگی داریم
من : خب ؟
نغمه : میدونی که باید از آزمون رد بشی؟
نه نمیدونستم
لعنتی
ولی خودم و نباختم و گفتم : خب ؟
نغمه : میدونی آزمون چیه؟
من : نه
نغمه : باید دختر براشون جور کنی
میدونستم اینو گفت برای اینکه پس فردا باهاش باشم
من : افرین عروسک خوب بلدی جذب کنی
با ناز خندید و گفت : پس...
من : تو مهمونی میبینمت
و بدون دیدن عکس العملش رفتم داخل
هه
فردا روز بزرگیه
افرین به خودم
مطمئن بودم که میاد
از همون اول چشمشو گرفته بودم
و
۱
۲
۳
نغمه : اهم اهم
خودشه
برگشتم و لبخند جذابی زدم
و گفتم : از دیر کردن خوشم نمیاد لیدی
نغمه : خوب شک میکردن
من ؛ برای تو که راحته
نغمه : اممم ناراحت میشما ...راستی اسمت چی بود ؟
من : آرمان
نغمه اومد سمتم و دو طرف پیرهنم و گرفت و با عشوه گفت : پس آرمان...هومم
مثلا میخواست من و تحریک کنه
هه نمیدونه که من چشمم جز رز کسی رو نمیبینه
آخ اکه رز بفهمه
چون نمیتونه دختره رو تیکه تیکه کنه
من جر میده
هوفففف
با اون ناخن های بلند هیولایی دستی به صورتم کشید و گفت : چقدر با مردای دورم فرق داری
من : که اینطور
نغمه : خاصی خیلی خاص
داشت صورتشو نزدیکه میکرد
که یهو هولش دادم که جا خورد
فکر نمیکرد پسش بزنم
دستامو تو جیبم گذاشتم و دورش چرخیدم
و پشتش ایستادم و گفتم : من از این جور جاها خوشم نمیاد
بعد ادامه دادم : میفهمی که....
نغمه : همونطور که میدونید پس فردا مهمونی بزرگی داریم
من : خب ؟
نغمه : میدونی که باید از آزمون رد بشی؟
نه نمیدونستم
لعنتی
ولی خودم و نباختم و گفتم : خب ؟
نغمه : میدونی آزمون چیه؟
من : نه
نغمه : باید دختر براشون جور کنی
میدونستم اینو گفت برای اینکه پس فردا باهاش باشم
من : افرین عروسک خوب بلدی جذب کنی
با ناز خندید و گفت : پس...
من : تو مهمونی میبینمت
و بدون دیدن عکس العملش رفتم داخل
هه
فردا روز بزرگیه
افرین به خودم
۱.۴k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.