آرسام ( مهدیار )
آیدا : چند نفر دیگه میان
کامیار پوکی به سیگارش زد و گفت : ۱۰ دقیقه
آیدا : سیگارت و خاموش کن
کامیار ابرویی بالا انداخت و گفت : اگه خاموش نکنم چی ؟
آیدا : به نفع من تموم میشه
و بعد قولنج انگشتاش گرفت
کامیار متعجب پوزخندی زد گفت : هه نه بابا راست میگی......فکر کنم بهت رو دادم پررو شدی
طبق نقشه رز پرید تو حرف : اههه ماریا بسه دیگه به تو چه ربطی داره
آیدا : غنچه بهتره دهنتو ببندی
کامیار : درست حرف بزن باهاش
عالیه
رز مشخص بود خندش گرفته ولی سعی کرد عادی باشه و طرف کامیار
آیدا تا خواست چیزی بگه یکی از خدمه اومد و کفت : آقا....مهمون هاتون تشریف آوردن
کریم که تا حالا نظاره گر بود گفت : خوبه بگو بیان
چند ثانیه بعد ۳ تا زن و ۲ تا مرد اومدن داخل
و هیچکدوم رو نمیشناختیم این بد بود
همه که نشستیم
و کلا ۱۶ نفر بودیم
اون دوتا مردی که همراه زن ها اومده بودن بادیگارد بودن
خانومه که نشستن کریم گفت : نغمه ....خوبه هنوز سالمی
دختری که فرقی با دخترای خیابونی نداشت با یه وضع و پوشش بد و یک کیلو آرایش پشت چشمی نازک کرد و گفت : هه به کوری چشمت اره
کامیار : هه خوبه ......تو چطور ملیسا ؟
زن بغلیش که میخورد ۳۰ سال باشه گفت : میدونی هنوز بهتون اعتمادی نیست
مردی گه اونجا نشسته بود و یه لیوان مشروب دستش بود گفت : بیخیال رئیس که بهش اعتماد داره تو دیگه چرا دختر ؟
ملیسا : تو دهنت و ببندی بد نیست شایان
شایان : اخماتم قشنگه عزیزم
دختری سومی با چندش رو بهش گفت : واقعا آدم لاشی ای هستی
مردی که اونجا نشسته بود و طبق مشخصات اسمش پیمان بود گفت : بسه ....اوضاع جنس چطور پیش میره ملیسا ؟
ملیسا : خوبه البته تا موقعی که شما با ما راه بیاید
نغمه : امسال چند تا دختر گیره اوردین مجتبی؟
پسر بغلی با صدای دورگه ای گفت : ۷۰ تا
نغمه : چی ؟ ولی قرار ما این نبود ......قرار بود ۱۰۰ باشه
کامیار : گیر نیومده دیگه دخترای امروزی زرنگ شدن پا نمیدن
ملیسا : احمق خب بدزد
کریم : نمیشه .....این چند روز خیلی مشکوک شدیم
رستا چشماش و ریز کرد و گفت : بابت؟
کریم : دزدی ها .....دزدی ها زیاد شده پس پلیسا شک کردن
آیدا ؛ چند تا میخواین ؟
نغمه : فکر نکنم به تو ربط داشته باشه تازه وارد
آیدا : خفه شو ....کی با تو حرف زد
ملیسا : چطور به خودت اجازه میدی......
پیمان : بسه....ملیسا بشین
چشمکی به ارتا زدم که یعنی نوبت توعه
آرتا : هوفففف میتونم یه چند لحظه برم بیرون
کریم : البته
آرتا موقع بلند شدن چشمکی به نغمه زد و رفت
نغمه که انکار گرفته باشه گفت : اه اعصابم خراب شده میرم هوا بخورم
و بلند شد
کامیار : هه رفت رفیقت و تور گنه
من : رفیق من بدش نمیاد
کامیار قهقه ای زد و چیزی نگفت منم به صندلی تکیه دادم
کامیار پوکی به سیگارش زد و گفت : ۱۰ دقیقه
آیدا : سیگارت و خاموش کن
کامیار ابرویی بالا انداخت و گفت : اگه خاموش نکنم چی ؟
آیدا : به نفع من تموم میشه
و بعد قولنج انگشتاش گرفت
کامیار متعجب پوزخندی زد گفت : هه نه بابا راست میگی......فکر کنم بهت رو دادم پررو شدی
طبق نقشه رز پرید تو حرف : اههه ماریا بسه دیگه به تو چه ربطی داره
آیدا : غنچه بهتره دهنتو ببندی
کامیار : درست حرف بزن باهاش
عالیه
رز مشخص بود خندش گرفته ولی سعی کرد عادی باشه و طرف کامیار
آیدا تا خواست چیزی بگه یکی از خدمه اومد و کفت : آقا....مهمون هاتون تشریف آوردن
کریم که تا حالا نظاره گر بود گفت : خوبه بگو بیان
چند ثانیه بعد ۳ تا زن و ۲ تا مرد اومدن داخل
و هیچکدوم رو نمیشناختیم این بد بود
همه که نشستیم
و کلا ۱۶ نفر بودیم
اون دوتا مردی که همراه زن ها اومده بودن بادیگارد بودن
خانومه که نشستن کریم گفت : نغمه ....خوبه هنوز سالمی
دختری که فرقی با دخترای خیابونی نداشت با یه وضع و پوشش بد و یک کیلو آرایش پشت چشمی نازک کرد و گفت : هه به کوری چشمت اره
کامیار : هه خوبه ......تو چطور ملیسا ؟
زن بغلیش که میخورد ۳۰ سال باشه گفت : میدونی هنوز بهتون اعتمادی نیست
مردی گه اونجا نشسته بود و یه لیوان مشروب دستش بود گفت : بیخیال رئیس که بهش اعتماد داره تو دیگه چرا دختر ؟
ملیسا : تو دهنت و ببندی بد نیست شایان
شایان : اخماتم قشنگه عزیزم
دختری سومی با چندش رو بهش گفت : واقعا آدم لاشی ای هستی
مردی که اونجا نشسته بود و طبق مشخصات اسمش پیمان بود گفت : بسه ....اوضاع جنس چطور پیش میره ملیسا ؟
ملیسا : خوبه البته تا موقعی که شما با ما راه بیاید
نغمه : امسال چند تا دختر گیره اوردین مجتبی؟
پسر بغلی با صدای دورگه ای گفت : ۷۰ تا
نغمه : چی ؟ ولی قرار ما این نبود ......قرار بود ۱۰۰ باشه
کامیار : گیر نیومده دیگه دخترای امروزی زرنگ شدن پا نمیدن
ملیسا : احمق خب بدزد
کریم : نمیشه .....این چند روز خیلی مشکوک شدیم
رستا چشماش و ریز کرد و گفت : بابت؟
کریم : دزدی ها .....دزدی ها زیاد شده پس پلیسا شک کردن
آیدا ؛ چند تا میخواین ؟
نغمه : فکر نکنم به تو ربط داشته باشه تازه وارد
آیدا : خفه شو ....کی با تو حرف زد
ملیسا : چطور به خودت اجازه میدی......
پیمان : بسه....ملیسا بشین
چشمکی به ارتا زدم که یعنی نوبت توعه
آرتا : هوفففف میتونم یه چند لحظه برم بیرون
کریم : البته
آرتا موقع بلند شدن چشمکی به نغمه زد و رفت
نغمه که انکار گرفته باشه گفت : اه اعصابم خراب شده میرم هوا بخورم
و بلند شد
کامیار : هه رفت رفیقت و تور گنه
من : رفیق من بدش نمیاد
کامیار قهقه ای زد و چیزی نگفت منم به صندلی تکیه دادم
۱.۵k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.