عشقی در گذشته
عشقی در گذشته
ته:خوش اومدین. بشینید الان شام میارم
ویو ته
رفتم بالا ا/ت رو بیدار کنم
ته :ا/ت شیی پاشو دیگه خابالو
ا/ت:صدای ته بیدار شدم که گفت بیا پایین شام بخور باشه ای گفتم که از اتاق رفت بیرون پاشدم ی آرایش لایت کردم و رفتم پایین
آره دیگه شام خوردیم خابیدیم(کمی گشادی؟!)
صبح
ویو ا/ت
صبح با نور آفتابی که به چشمم میخورد بیدار شدم رفتم پایین به ته گفتم میخوام برم خرید. آماده شدم رفتم پایین ته گفت راننده توی حیاطه
توی پاساژ
ی لباس توجهمو جلب کرد ولی خییلی باز بود. خریدمش و بقیه خریدامو کردم و اومدم بیرون. راننده هنوز اونجا بود. سوار شدم.
توی راه
ذهن ا/ت
شاید هیشکی متوجه نشده باشه که چرا من اینجام. شما چی فکر میکنید؟ درسته من واسه انتقام اینجام!
دلیل اصلیم برای اومدن به کره فقط انتقام بود. میخوام زجری که توی این ده سال کشیدم رو تجربه کنه. من از اون روز به بعد ی آدم خیلی سرد شدم که هیچکی انتظارشو نداشت. من با آدما مثل ی تیکه سنگ، سرد رفتار میکنم دلیل اینم که با اعضا میگمو مخندم اینکه اعتمادشونو جلب کنم و انتقاممو بگیرم. آه ولی نمیدونم چطوری؟! نمیخوام به اعضا خیانت کنم اونا خیلی با من مهربونن
توی همین فکرا بودم که راننده صدام زد و گفت رسیدیم.....
ادامه در پاررت بعد.....
میدونم که خوب نشد
ته:خوش اومدین. بشینید الان شام میارم
ویو ته
رفتم بالا ا/ت رو بیدار کنم
ته :ا/ت شیی پاشو دیگه خابالو
ا/ت:صدای ته بیدار شدم که گفت بیا پایین شام بخور باشه ای گفتم که از اتاق رفت بیرون پاشدم ی آرایش لایت کردم و رفتم پایین
آره دیگه شام خوردیم خابیدیم(کمی گشادی؟!)
صبح
ویو ا/ت
صبح با نور آفتابی که به چشمم میخورد بیدار شدم رفتم پایین به ته گفتم میخوام برم خرید. آماده شدم رفتم پایین ته گفت راننده توی حیاطه
توی پاساژ
ی لباس توجهمو جلب کرد ولی خییلی باز بود. خریدمش و بقیه خریدامو کردم و اومدم بیرون. راننده هنوز اونجا بود. سوار شدم.
توی راه
ذهن ا/ت
شاید هیشکی متوجه نشده باشه که چرا من اینجام. شما چی فکر میکنید؟ درسته من واسه انتقام اینجام!
دلیل اصلیم برای اومدن به کره فقط انتقام بود. میخوام زجری که توی این ده سال کشیدم رو تجربه کنه. من از اون روز به بعد ی آدم خیلی سرد شدم که هیچکی انتظارشو نداشت. من با آدما مثل ی تیکه سنگ، سرد رفتار میکنم دلیل اینم که با اعضا میگمو مخندم اینکه اعتمادشونو جلب کنم و انتقاممو بگیرم. آه ولی نمیدونم چطوری؟! نمیخوام به اعضا خیانت کنم اونا خیلی با من مهربونن
توی همین فکرا بودم که راننده صدام زد و گفت رسیدیم.....
ادامه در پاررت بعد.....
میدونم که خوب نشد
۴.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.