ارباب مغرورمن ✨💜
اربابمغرورمن ✨💜
Part 11
ارسلان 💜
بعد ۲ ساعت خواستم برم با دیانا حرف بزنم رفتم تو اتاقش دیدم دیانا افتاده رو زمین از دستش داره خون میاد سریع زنگ زدم آمبولانس اومد دیانا رو بردم منم با ماشینم رفتم بیمارستان خیلی حالم خراب بود فقط میخواستم و جای دیانا روی اون تخت خوابیده بودم خدایااا دیانا رو ازم نگیر بخدا دوسش دارم فقط میخواستم یکم امتحانش کنم خدایاا دیانا رو ازم نگیر من بدون اون میمیرم نشستم رو زمین و فقط گریه میکردم که بعد چند مین ممد با پانیذ اومد پانیذ هم گریه میکرد
پانیذ: 😭😭😭 ارسلان چیکارش کردیییی
_ بخدا کاری نکردم رفتم تو اتاقش دیدم رگشو زده 😭😭
حالم به شدت خراب بود
که دکتر اومد
دکتر : همراه خانم رحیمی
منو پانیذ : مننننن
دکتر خطاب به من گفت شما چه نسبتی با خانم رحیمی دارید
_ اممم من شوهرشم [ وایییی من غشش🥹]
دکتر : خب همراه من بیاید
همراه دکتر رفتم تو اتاقش
_ خبب دکتر جان عزیزت بگو دیانام حالش خوبه 😭
دکتر : نگران نباشید جلوی خون ریزی رو گرفتیم الان حالشون خوبه باید صبر کنید تا بهوش بیان و باید فعلا برای اطمینان بیشتر که حالشون خوبه ۲ روز تو بیمارستان بستری باشند
_ اها ممنون دکتر
از اتاق دکتر اومدم بیرون و رفتم پیش ممد و پانیذ
.....
Part 11
ارسلان 💜
بعد ۲ ساعت خواستم برم با دیانا حرف بزنم رفتم تو اتاقش دیدم دیانا افتاده رو زمین از دستش داره خون میاد سریع زنگ زدم آمبولانس اومد دیانا رو بردم منم با ماشینم رفتم بیمارستان خیلی حالم خراب بود فقط میخواستم و جای دیانا روی اون تخت خوابیده بودم خدایااا دیانا رو ازم نگیر بخدا دوسش دارم فقط میخواستم یکم امتحانش کنم خدایاا دیانا رو ازم نگیر من بدون اون میمیرم نشستم رو زمین و فقط گریه میکردم که بعد چند مین ممد با پانیذ اومد پانیذ هم گریه میکرد
پانیذ: 😭😭😭 ارسلان چیکارش کردیییی
_ بخدا کاری نکردم رفتم تو اتاقش دیدم رگشو زده 😭😭
حالم به شدت خراب بود
که دکتر اومد
دکتر : همراه خانم رحیمی
منو پانیذ : مننننن
دکتر خطاب به من گفت شما چه نسبتی با خانم رحیمی دارید
_ اممم من شوهرشم [ وایییی من غشش🥹]
دکتر : خب همراه من بیاید
همراه دکتر رفتم تو اتاقش
_ خبب دکتر جان عزیزت بگو دیانام حالش خوبه 😭
دکتر : نگران نباشید جلوی خون ریزی رو گرفتیم الان حالشون خوبه باید صبر کنید تا بهوش بیان و باید فعلا برای اطمینان بیشتر که حالشون خوبه ۲ روز تو بیمارستان بستری باشند
_ اها ممنون دکتر
از اتاق دکتر اومدم بیرون و رفتم پیش ممد و پانیذ
.....
۶.۸k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.