p¹¹
p¹¹
نفس راحتی کشیدم و....
رفتم پایین
اجوما: ا/ت امشب بازم جلسش ایندفعه حواستو بیشتر جمع کن
توی بجای(اسم اون دختره ی انگشتاشو قطع کره یوناس)
یونا باید شراب و اینا ببری...
پرش زمانی یه شب....
همه اومدم و دور میز نشستن داشتم شراب قرمز و میبردم ک همون پسره پاشو گذاشت جلوی پام ولی از روش رد شدم.....
رسیدم ب همون پسره و آخر نشسته بود.....
(بچه ها پسره مافیا نیس یکی از بادیگارداس ک همراه مافیا اومده)
شرابشو ریختم و همشو ریخت روی لباسم.....
منم شیشه ی شراب و روی سرش خالی کردم و خیلی ریلکس رفتم توی آشپزخونه......
(علامت پسره +)
+ای هرزه!...
تو آشپزخونه بودم ک اومد دستام و بالای سرم قفل کرد و ی لیوان برداشت ک بشکونه توی سرم...
ک دستش متوقف شد
ارباب بود...
کوک: تو حق نداری ب خدمه ی من دست درازی کنی! دونستی؟
+ب.. بل.. بله ارباب
خ
م
ا
ر
ی
حمایت بیبی هام؟ ✨❤
آخر داستان غمگین باشه یا شاد؟
نفس راحتی کشیدم و....
رفتم پایین
اجوما: ا/ت امشب بازم جلسش ایندفعه حواستو بیشتر جمع کن
توی بجای(اسم اون دختره ی انگشتاشو قطع کره یوناس)
یونا باید شراب و اینا ببری...
پرش زمانی یه شب....
همه اومدم و دور میز نشستن داشتم شراب قرمز و میبردم ک همون پسره پاشو گذاشت جلوی پام ولی از روش رد شدم.....
رسیدم ب همون پسره و آخر نشسته بود.....
(بچه ها پسره مافیا نیس یکی از بادیگارداس ک همراه مافیا اومده)
شرابشو ریختم و همشو ریخت روی لباسم.....
منم شیشه ی شراب و روی سرش خالی کردم و خیلی ریلکس رفتم توی آشپزخونه......
(علامت پسره +)
+ای هرزه!...
تو آشپزخونه بودم ک اومد دستام و بالای سرم قفل کرد و ی لیوان برداشت ک بشکونه توی سرم...
ک دستش متوقف شد
ارباب بود...
کوک: تو حق نداری ب خدمه ی من دست درازی کنی! دونستی؟
+ب.. بل.. بله ارباب
خ
م
ا
ر
ی
حمایت بیبی هام؟ ✨❤
آخر داستان غمگین باشه یا شاد؟
۱۲.۷k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.