p①⓪
p①⓪
کوک: لیسش بزن!
ا/ت: ارباب.. من
کوک: گفتم لیسش بزن(عربده)
با چشمای اشکی اروم سمت سینش رفتم و شروع کزدم ب تمیز کردن سینش.....
زبونشو روی پیرسینگش میکشید و نیشخند زد وقتی تموم شد زود اونجا رو ترک کردم.......
ویو کوک
خیلی دوست داشتم اذیتش کنم
خدمتکارای دیگه هرزن! ولی این از اینکه مردا بهش نزدیک بشن بدش میاد...
پس اینطوری اذیتش میکنم.....
چند روز بعد(گشادییییییی)
اجوما بهم گفت حوله های جدید ب اتاق ارباب ببرم وقتی داخل شدم کسی توی اتاق نبود... صدای آب اومد بله داشت دوش میگیرفت....
وقتی حوله هارو گذاشتم تخت نا مرتب بود و مرتبش کردم.....
نشستم روی تخت توی افکارم بودم ک صدای آب قطع شده بود و ارباب پشت سرم فقط با یه حوله دور کمرش وایساده بود.....
وقای بدنشو دیدم چشمامو پوشوندم
ا/ت: شرمنده... ببخشید... ببخشیددد
نزدیک تر میشد و منم عقب تر میرفتم خوردم ب دیوار...
موهامو گرفت و گفت: چطور جرعت میکنی بیشتر از زمانی ک کارتو انجام دادی اینجا بمونی؟(ترسناک بم)
جلوش زانو زدم
ا/ت: ببخشید.. غلط کردمم... گوه خوردم... اشتباه کردم
کوک: گمشو بیرون....
دوییدم بیرون و رفتم توی اتاقم...
یا عیسی مسیح وای خدا رحم کرد...
و نفس راحتی کشیدم و.....
خ
م
ا
ر
ی حمایت بیبی هام!؟ ✨💜
دیدید وجدانم نذاشت توی خماری بمونید🤌🏻🍫
حالا بیاید شوکولات🍫🤌🏻
کوک: لیسش بزن!
ا/ت: ارباب.. من
کوک: گفتم لیسش بزن(عربده)
با چشمای اشکی اروم سمت سینش رفتم و شروع کزدم ب تمیز کردن سینش.....
زبونشو روی پیرسینگش میکشید و نیشخند زد وقتی تموم شد زود اونجا رو ترک کردم.......
ویو کوک
خیلی دوست داشتم اذیتش کنم
خدمتکارای دیگه هرزن! ولی این از اینکه مردا بهش نزدیک بشن بدش میاد...
پس اینطوری اذیتش میکنم.....
چند روز بعد(گشادییییییی)
اجوما بهم گفت حوله های جدید ب اتاق ارباب ببرم وقتی داخل شدم کسی توی اتاق نبود... صدای آب اومد بله داشت دوش میگیرفت....
وقتی حوله هارو گذاشتم تخت نا مرتب بود و مرتبش کردم.....
نشستم روی تخت توی افکارم بودم ک صدای آب قطع شده بود و ارباب پشت سرم فقط با یه حوله دور کمرش وایساده بود.....
وقای بدنشو دیدم چشمامو پوشوندم
ا/ت: شرمنده... ببخشید... ببخشیددد
نزدیک تر میشد و منم عقب تر میرفتم خوردم ب دیوار...
موهامو گرفت و گفت: چطور جرعت میکنی بیشتر از زمانی ک کارتو انجام دادی اینجا بمونی؟(ترسناک بم)
جلوش زانو زدم
ا/ت: ببخشید.. غلط کردمم... گوه خوردم... اشتباه کردم
کوک: گمشو بیرون....
دوییدم بیرون و رفتم توی اتاقم...
یا عیسی مسیح وای خدا رحم کرد...
و نفس راحتی کشیدم و.....
خ
م
ا
ر
ی حمایت بیبی هام!؟ ✨💜
دیدید وجدانم نذاشت توی خماری بمونید🤌🏻🍫
حالا بیاید شوکولات🍫🤌🏻
۱۳.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.