وقتی پسر عموت بود
زمانی که جنا رفت و جیمین تصمیم گرفت موفق بشه پدرش پیشش رفت تا باهاش حرف بزنه بابای جیمین به مامانش هم در مورد علاقش به جنا گفته بود
ب.ج:جیمین میشه بیام تو
+:اره
ب.ج:من میدونم تو به جنا علاقه داری ولی اومدم بهت بگم که وقتی بزرگ شدی خودم پشتتم و باهم می ریم خواستگاری جنا
همین جمله باعث شد جیمین گریه کنان به بغل پدرش بره و مادرش داشت از گوشه در به پدر و پسر نگاه می کرد
ببخشید که کم شد
۱۰ تا لایک
و ۶ تا کامنت
برای پارت بعد
ب.ج:جیمین میشه بیام تو
+:اره
ب.ج:من میدونم تو به جنا علاقه داری ولی اومدم بهت بگم که وقتی بزرگ شدی خودم پشتتم و باهم می ریم خواستگاری جنا
همین جمله باعث شد جیمین گریه کنان به بغل پدرش بره و مادرش داشت از گوشه در به پدر و پسر نگاه می کرد
ببخشید که کم شد
۱۰ تا لایک
و ۶ تا کامنت
برای پارت بعد
۲.۲k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.