پارت ۷
پارت ۷
ا.ت ویو:
داشتم کارمو انجام میدادم که یه دفعه در اتاقم باز شد ارباب بود بهم گفت که باید از امروز کارمو شروع کنم خواستم حرف بزنم که دستشو گزاشت روی لب*ام و نزاشت حرفمو بزنم بعدش هم از اتاق رفت پایین واقعا قلبم خیلی تند میتپید وااا من چم شده به خودت بیا جانگ ا.ت یهو یادم اومد دیشب چی شده خیلی خجالت میکشم الان با چه رویی برم پایین پیشش ایشششش خیلی خجالت میکشم (موهاشو چنگ میزنه) بالاخره تصمیم گرفتم برم پایین.
رفتم دیدم ارباب روی میز نشسته بود و داشت صبحانشو میخورد منم رفتم نشستم
+بالاخره اومدی خانم کوچولو
_ میشه به من نگید کوچولو من کوچیک نیستم
+هستی
_نیستم
+هستی
_نیستم
+وقتی من میگم هستی یعنی هستی فهمیدی حالاهم صبحونتو بخور
داشتم صبحونمو میخوردم که ارباب گفت
+ خب حالا که میخوای کاراتو شروع کنی باید به سری قوانین و رعایت کنی و اگه رعایتشون نکردی تنبیه میشه
_ قوانین؟چه قوانینی؟
+اگه اجازه بدی بگم
_اها..بله...بفرمایین
+ 1: وقتی من توی عمارت نیستم از عمارت بیرون نمیری
۲: برای هر کاری که میخوای انجام بدی باید از من اجازه بگیری
۳: روی حرف من حرف نمیزنی
۴: همیشه به من میگی ارباب
۵: گستاخی ممنوع
۶: وقتی که پارتی میگیرن اجازه نزدیک شدن به هیچ پسری رو نداری
۷: لباس جذب و باز نمیپوشی
۸: توی بعضی از مراسما باید نقش دوست دخترمو بازی کنی
همین بودن
_ طرز لباس پوشیدن من به شما چه ربطی داره چرا نمیتونم از عمارت برم بیرون چر..
+گفتم که روی حرفم خرف نمیزنی نگفتم
نکنه دلت میخواد تنبیه شی مثل اینکه اون دفعه حالت زیاد نیومده سر جاش
_ نه نه..معذرت...میخوام
+خیلی خب بسه دیگه قیافتو اونجور نکن من دیگه میرم
_بسلامت
رفتم و بدرقش کردم بعدشم رفتم پیش اجومایی که توی اشپزخونه بود
علامت اجوما$
_ببخشید
$بله دخترم
_ ارباب گفتن از امروز کارمو شروع کنم اما من نمیدونم چیکار کنم
$اولش بگیر این لباسو بپوش بعدشم میز صبحونرو جمع کن
_ چشم
رفتم میز صبحانرو جمع کردم بعدش عمارتو تمیز کردیم خیلی بزرگ بود برای همین بیشتر از پنج ساعت تمیز کردنش طول کشید ساعت ۹ شب شده بود خیلی خسته بودم دلم میخواست بخوابم اما اجوما گفت باید منتظر ارباب باشیم
بالخره زنگ در زده شد ارباب اومد میز شام و براش اماده کردیم بعدش اجوما بهم گفت که برم بخوابم بقیشو خودش انجام میده منم رفتم توی اتاق یکم با گوشیم بازی کردم گوشیمو گذاشتم کنار داشت خوابم میبرد که یه دفعه...
شرط ها:
like:³⁵
comment:³⁵
بچه ها بارو کنین دیگه نمیخواستم فیک و ادامه بدم چون اصلا شرطا رو نمیرسونید این پارت هم گزارش شده بود دوباره گذاشتم ولی اگه اینجور ادامه پیدا کنه دیگه فیک و ادامه نمیدم حالا خود دانید.
ا.ت ویو:
داشتم کارمو انجام میدادم که یه دفعه در اتاقم باز شد ارباب بود بهم گفت که باید از امروز کارمو شروع کنم خواستم حرف بزنم که دستشو گزاشت روی لب*ام و نزاشت حرفمو بزنم بعدش هم از اتاق رفت پایین واقعا قلبم خیلی تند میتپید وااا من چم شده به خودت بیا جانگ ا.ت یهو یادم اومد دیشب چی شده خیلی خجالت میکشم الان با چه رویی برم پایین پیشش ایشششش خیلی خجالت میکشم (موهاشو چنگ میزنه) بالاخره تصمیم گرفتم برم پایین.
رفتم دیدم ارباب روی میز نشسته بود و داشت صبحانشو میخورد منم رفتم نشستم
+بالاخره اومدی خانم کوچولو
_ میشه به من نگید کوچولو من کوچیک نیستم
+هستی
_نیستم
+هستی
_نیستم
+وقتی من میگم هستی یعنی هستی فهمیدی حالاهم صبحونتو بخور
داشتم صبحونمو میخوردم که ارباب گفت
+ خب حالا که میخوای کاراتو شروع کنی باید به سری قوانین و رعایت کنی و اگه رعایتشون نکردی تنبیه میشه
_ قوانین؟چه قوانینی؟
+اگه اجازه بدی بگم
_اها..بله...بفرمایین
+ 1: وقتی من توی عمارت نیستم از عمارت بیرون نمیری
۲: برای هر کاری که میخوای انجام بدی باید از من اجازه بگیری
۳: روی حرف من حرف نمیزنی
۴: همیشه به من میگی ارباب
۵: گستاخی ممنوع
۶: وقتی که پارتی میگیرن اجازه نزدیک شدن به هیچ پسری رو نداری
۷: لباس جذب و باز نمیپوشی
۸: توی بعضی از مراسما باید نقش دوست دخترمو بازی کنی
همین بودن
_ طرز لباس پوشیدن من به شما چه ربطی داره چرا نمیتونم از عمارت برم بیرون چر..
+گفتم که روی حرفم خرف نمیزنی نگفتم
نکنه دلت میخواد تنبیه شی مثل اینکه اون دفعه حالت زیاد نیومده سر جاش
_ نه نه..معذرت...میخوام
+خیلی خب بسه دیگه قیافتو اونجور نکن من دیگه میرم
_بسلامت
رفتم و بدرقش کردم بعدشم رفتم پیش اجومایی که توی اشپزخونه بود
علامت اجوما$
_ببخشید
$بله دخترم
_ ارباب گفتن از امروز کارمو شروع کنم اما من نمیدونم چیکار کنم
$اولش بگیر این لباسو بپوش بعدشم میز صبحونرو جمع کن
_ چشم
رفتم میز صبحانرو جمع کردم بعدش عمارتو تمیز کردیم خیلی بزرگ بود برای همین بیشتر از پنج ساعت تمیز کردنش طول کشید ساعت ۹ شب شده بود خیلی خسته بودم دلم میخواست بخوابم اما اجوما گفت باید منتظر ارباب باشیم
بالخره زنگ در زده شد ارباب اومد میز شام و براش اماده کردیم بعدش اجوما بهم گفت که برم بخوابم بقیشو خودش انجام میده منم رفتم توی اتاق یکم با گوشیم بازی کردم گوشیمو گذاشتم کنار داشت خوابم میبرد که یه دفعه...
شرط ها:
like:³⁵
comment:³⁵
بچه ها بارو کنین دیگه نمیخواستم فیک و ادامه بدم چون اصلا شرطا رو نمیرسونید این پارت هم گزارش شده بود دوباره گذاشتم ولی اگه اینجور ادامه پیدا کنه دیگه فیک و ادامه نمیدم حالا خود دانید.
۱۱.۷k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.