پارت ۶
پارت۶
داشتم از روی تخت بلند میشدم که دستم توسط یه نفر کشیده شد
اون ا.ت بود
_لطفا نرو پیشم بمون
+حواست هست داری چی میگی
_اره میترسم
+میترسی
_اوهوم
+خوابم میاد باید برم بخوابم دستمو ول کن
_اگه خوابت میومد اصن چرا اومدی تو اتاقم ها من بزور خوابم برده بود بعدش تو اوندی و منو از خواب بیدار کردی الان هم نمیتونم بخوابم
+اوهو حواست به خرفات باشه من اربابتم درست باهام صحبت کن
_چشم ببخشید
+دستم
_چی....ها.....اها.....باشه
دستشو ول کرد و رفت
جونگکوک ویو:
داشتم از اتاق میومدم که ا.ت یه دفعه ای دستم و گرفت قلبم خیلی تند تند میتپید اما سعی کردم به روی خودم نیارم چرا هر وقت اون دخترو میبینم اینجوریم اهههه اصن ولش کن فردا صبح باید بیدار بشم بهتره که بخوابم.
پایان.
صبح
ا.ت ویو:
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم و انجام دادم و رفتم تو اتاقم تا موهامو شونه کنم یه دفعه یاد خرفای دیشبم افتادم وای خدا هاک تو سرم الان چحوری تو صورت ارباب نگاه کنم ایشششش خیلی خجالت میکشم(دست به موهاش زد)
که یه دفعه در اتاق باز شد
ارباب بود
وای خدا ترسیدم
فاز جونگکوک اون لحظه (من در نمیزنم میام با لگد)
+پس بالاخره بیدار شدی خانم کوچولو
_ارباب درباره خرفای دیش
انگشتش رو گذاشت رو لب*ای ا.ت
+هیششش هیچی نگو از امروز باید کارت و شروع کنی الانم بیا صبحونتو بخور
_(سرشو تکون داد)
شرطا:
like:³⁰
comment:³⁰
با اینکه شرطا نرسیده بود گذاشتم نگا کنین چقدر مهربونم.
داشتم از روی تخت بلند میشدم که دستم توسط یه نفر کشیده شد
اون ا.ت بود
_لطفا نرو پیشم بمون
+حواست هست داری چی میگی
_اره میترسم
+میترسی
_اوهوم
+خوابم میاد باید برم بخوابم دستمو ول کن
_اگه خوابت میومد اصن چرا اومدی تو اتاقم ها من بزور خوابم برده بود بعدش تو اوندی و منو از خواب بیدار کردی الان هم نمیتونم بخوابم
+اوهو حواست به خرفات باشه من اربابتم درست باهام صحبت کن
_چشم ببخشید
+دستم
_چی....ها.....اها.....باشه
دستشو ول کرد و رفت
جونگکوک ویو:
داشتم از اتاق میومدم که ا.ت یه دفعه ای دستم و گرفت قلبم خیلی تند تند میتپید اما سعی کردم به روی خودم نیارم چرا هر وقت اون دخترو میبینم اینجوریم اهههه اصن ولش کن فردا صبح باید بیدار بشم بهتره که بخوابم.
پایان.
صبح
ا.ت ویو:
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم و انجام دادم و رفتم تو اتاقم تا موهامو شونه کنم یه دفعه یاد خرفای دیشبم افتادم وای خدا هاک تو سرم الان چحوری تو صورت ارباب نگاه کنم ایشششش خیلی خجالت میکشم(دست به موهاش زد)
که یه دفعه در اتاق باز شد
ارباب بود
وای خدا ترسیدم
فاز جونگکوک اون لحظه (من در نمیزنم میام با لگد)
+پس بالاخره بیدار شدی خانم کوچولو
_ارباب درباره خرفای دیش
انگشتش رو گذاشت رو لب*ای ا.ت
+هیششش هیچی نگو از امروز باید کارت و شروع کنی الانم بیا صبحونتو بخور
_(سرشو تکون داد)
شرطا:
like:³⁰
comment:³⁰
با اینکه شرطا نرسیده بود گذاشتم نگا کنین چقدر مهربونم.
۱۰.۷k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.