عشق همیشگی کوک part5
عشق همیشگی کوک part5
ویو لینا
صبح با یه دل درد شدیدی بلد شدم دیدم کوک نبود از اتاق رفتم توی آشپزخونه دیدم اونجاس میز پر از صبحونه هایی بود که من عاشقشون بودم.
کوک:صبح بخیر چاگیا(گونشو بوسید)
لینا:.......
کوک:باهام قهری؟(کیوت)
لینا:.......
راوی:خب پدرسگ بگو چته بچه خودشو پاره کرد
لینا:کوک اره باهات قهرم با اون کاری که تو دیشب کردی خیلییییی درد داشت الانم دلم درد میکنه(بغض)
(کوک لینا رو گرفت توی بغلش و گفت...)
کوک:ببخشید بیبی
لینا:بخشیدمت(گریه همراه با لبخند)
ببخشید بد شد سرما خورم نتونستم درست بنویسم😔😪
ویو لینا
صبح با یه دل درد شدیدی بلد شدم دیدم کوک نبود از اتاق رفتم توی آشپزخونه دیدم اونجاس میز پر از صبحونه هایی بود که من عاشقشون بودم.
کوک:صبح بخیر چاگیا(گونشو بوسید)
لینا:.......
کوک:باهام قهری؟(کیوت)
لینا:.......
راوی:خب پدرسگ بگو چته بچه خودشو پاره کرد
لینا:کوک اره باهات قهرم با اون کاری که تو دیشب کردی خیلییییی درد داشت الانم دلم درد میکنه(بغض)
(کوک لینا رو گرفت توی بغلش و گفت...)
کوک:ببخشید بیبی
لینا:بخشیدمت(گریه همراه با لبخند)
ببخشید بد شد سرما خورم نتونستم درست بنویسم😔😪
۴.۳k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.