گس لایتر/پارت ۸۶
یون ها: ...اگه اشتباه عمل کنیم همه چیو میبازیم... خواهش میکنم جاهلانه عمل نکن... خودتو کنترل کن!
هیونو: تا ما به خودمون بجنبیم اون به نقطه پایان میرسه و برنده میشه... باید یه فکری کنیم
یون ها: باشه... باشه... فقط امروز خودتو حفظ کن... باهم یه فکری میکنیم
هیونو: سعی میکنم...
از زبان جونگکوک:
حدودا یک ساعتی طول کشید تا مصاحبه تموم شد... بعد از این اتاق خودم رو توی شرکت بهم تحویل دادن... از امروز من توی شرکت سهیم بودم... ولی این هنوز جایگاه اصلی من نیست... خیلی بالاتر باید برم....
از زبان نویسنده:
بایول در زد و با صدای جونگکوک وارد اتاق شد... لبخندی زد و گفت: میتونم بیام تو جناب جئون؟
-البته...
بایول به سمت جونگکوک رفت و گفت: اتاق جدیدتو میپسندی؟
جونگکوک: بله
بایول: آبا گفت بهت بگم در مورد پیشنهادت فک کرده و قبول کرده
جونگکوک: نتیجه؟
بایول: شرکتت زیر شاخه ای از شرکت ما میشه
جونگکوک: عالیه
بایول: حالا اولش یه سری مدارک رو باید امضا کنی برای کارای اولیه
جونگکوک: ایل دونگ میتونه در نبود من انجامش بده
بایول: باشه... وکیل شرکت و یون ها قراره برن شرکتت و مدارک رو ببرن
جونگکوک: با ایل دونگ هماهنگ میکنم
بایول: باشه...
بایول از اتاق بیرون رفت...
جونگکوک موبایلشو برداشت و شماره ی نایون رو گرفت... بعد از لحظاتی نایون جواب داد...
-الو؟ جونگکوکا؟... فک کردم از مادرت دلخوری
-فعلا وقت این حرفا نیست... دوباره باید برید پیش تراپیستم
-چرا؟
-امروز روزنامه های رسمی از من خبر چاپ میکنن... همه میفهمن ایم بایول همسر منه... برید پیشش و هرچقد لازم بود بهش پول بدین تا جایی بیان نکنه که من مشکلی داشتم... در ضمن!... اسم بورام رو هم به فراموشی بسپاره
-باشه...
جونگکوک... میشه امشب بیاین خونه ی ما؟
-نمیدونم... اگر وقت کنم!
-باشه...
از زبان جونگکوک:
با ایل دونگ تماس گرفتم و بهش گفتم وکیل شرکت به همراه ایم یون ها به اونجا میان یسری مدارکو رد و بدل کنین... اونم گفت که مشکلی نیست... وقتی گوشیو قطع کردم یه پیام به واتساپم اومد... بازش کردم دیدم بورامه... از خودش یه عکس فرستاده بود...
از زبان نویسنده:
جونگکوک پوزخندی زد و بدون اینکه به بورام جواب بده گوشیشو کنار گذاشت... با خودش فک کرد: بد نیست یکم حرصشو در بیارم... دختره ی احمق فک میکنه عاشقش شدم...
از زبان ایل دونگ:
ایم یون ها و وکیل شرکتشون پیش من اومدن... تا حالا از نزدیک ندیده بودمش... فک نمیکردم انقد دختر با جذبه ای باشه... اون کاملا متضاد بایول بود... کاملا متفاوت بودن... با دیدنش چندین بار وسوسه شدم که بهش بگم هیونو بهش خیانت میکنه... ولی میدونستم اگر چیزی بروز بدم جونگکوک منو بیچاره میکنه... برای همین سکوت کردم...
یسری مدارک رو با هم بررسی کردیم... امضا کردیم... و قرارشد باقیشو بعدا انجام بدیم
هیونو: تا ما به خودمون بجنبیم اون به نقطه پایان میرسه و برنده میشه... باید یه فکری کنیم
یون ها: باشه... باشه... فقط امروز خودتو حفظ کن... باهم یه فکری میکنیم
هیونو: سعی میکنم...
از زبان جونگکوک:
حدودا یک ساعتی طول کشید تا مصاحبه تموم شد... بعد از این اتاق خودم رو توی شرکت بهم تحویل دادن... از امروز من توی شرکت سهیم بودم... ولی این هنوز جایگاه اصلی من نیست... خیلی بالاتر باید برم....
از زبان نویسنده:
بایول در زد و با صدای جونگکوک وارد اتاق شد... لبخندی زد و گفت: میتونم بیام تو جناب جئون؟
-البته...
بایول به سمت جونگکوک رفت و گفت: اتاق جدیدتو میپسندی؟
جونگکوک: بله
بایول: آبا گفت بهت بگم در مورد پیشنهادت فک کرده و قبول کرده
جونگکوک: نتیجه؟
بایول: شرکتت زیر شاخه ای از شرکت ما میشه
جونگکوک: عالیه
بایول: حالا اولش یه سری مدارک رو باید امضا کنی برای کارای اولیه
جونگکوک: ایل دونگ میتونه در نبود من انجامش بده
بایول: باشه... وکیل شرکت و یون ها قراره برن شرکتت و مدارک رو ببرن
جونگکوک: با ایل دونگ هماهنگ میکنم
بایول: باشه...
بایول از اتاق بیرون رفت...
جونگکوک موبایلشو برداشت و شماره ی نایون رو گرفت... بعد از لحظاتی نایون جواب داد...
-الو؟ جونگکوکا؟... فک کردم از مادرت دلخوری
-فعلا وقت این حرفا نیست... دوباره باید برید پیش تراپیستم
-چرا؟
-امروز روزنامه های رسمی از من خبر چاپ میکنن... همه میفهمن ایم بایول همسر منه... برید پیشش و هرچقد لازم بود بهش پول بدین تا جایی بیان نکنه که من مشکلی داشتم... در ضمن!... اسم بورام رو هم به فراموشی بسپاره
-باشه...
جونگکوک... میشه امشب بیاین خونه ی ما؟
-نمیدونم... اگر وقت کنم!
-باشه...
از زبان جونگکوک:
با ایل دونگ تماس گرفتم و بهش گفتم وکیل شرکت به همراه ایم یون ها به اونجا میان یسری مدارکو رد و بدل کنین... اونم گفت که مشکلی نیست... وقتی گوشیو قطع کردم یه پیام به واتساپم اومد... بازش کردم دیدم بورامه... از خودش یه عکس فرستاده بود...
از زبان نویسنده:
جونگکوک پوزخندی زد و بدون اینکه به بورام جواب بده گوشیشو کنار گذاشت... با خودش فک کرد: بد نیست یکم حرصشو در بیارم... دختره ی احمق فک میکنه عاشقش شدم...
از زبان ایل دونگ:
ایم یون ها و وکیل شرکتشون پیش من اومدن... تا حالا از نزدیک ندیده بودمش... فک نمیکردم انقد دختر با جذبه ای باشه... اون کاملا متضاد بایول بود... کاملا متفاوت بودن... با دیدنش چندین بار وسوسه شدم که بهش بگم هیونو بهش خیانت میکنه... ولی میدونستم اگر چیزی بروز بدم جونگکوک منو بیچاره میکنه... برای همین سکوت کردم...
یسری مدارک رو با هم بررسی کردیم... امضا کردیم... و قرارشد باقیشو بعدا انجام بدیم
۱۷.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.