☆شوگر ددی من p6☆
☆شوگر ددی من p6☆
ویو شوگا:
جیهوپ: شوگا مطمئن باش اون ها جرعت این رو ندارن که له ا.ت نزدیک بشن شاید شارژ گوشیش تموم شده .
+هوفففف.
جیهوپ:الان هم برو بخواب و اگر تا فردا خبری از ا.ت نشد بهم خبر بده . اوکی؟
+اوکی.
(پایان مکالمه ی جیهوپ و شوگا)
ویو ا.ت :
رسیدم خونه .
_اخخخخخ چقدر خسته ام . فردا هم باید ساعت ۶ صبح شرکت باشم.
_ای بابا گوشیمم که خاموش شده .
(ا.ت میخواست بره بالا تا لباس هاشو عوض کنه که یهو یکی زنگ خونشو میزنه و ا.ت میره تا در رو باز کنه)
_کیه؟
"کسی جواب نمیده"
ا.ت اروم در رو باز میکنه و میبینه :
کای:بَه دوباره صورت لیدی قشنگم رو دیدم . یااا فکر نکن کتک های توی بار رو فراموش کردم . امشب باید تقاص کتک هایی که خوردمو با آه کشیدن پس بدی .
_خونه ام رو از کجا پیدا کردی ؟
کای:بیب باید از این به بعد حواست رو جمع کنی که کسی دنبالت نکنه .
(کای به زور وارد خونه میشه و در خونه ی ا.ت رو قفل میکنه و ا.ت رو هول میده روی مبل و میخواد لباسای خودش رو دربیاره ......)
ویو شوگا :
میخواستم بخوابم که یهو یه پیام توی گوشیم اومد . گوشیم رو ور داشتم وپیام رو دیدم . از طرف کای بود . چند تا عکس از ا.ت برام فرستاده بود و زیرش نوشته بود :
خواهرت در خطره بهتره بجنبی ارباب.
سریع از عمارت زدم بیرون و رفتم به طرف خونهی ا.ت ، نم نم بارون داشت میومد و این بارون سرعتم رو کم میکرد.
زنگ زدم به جیهوپ و ماجرا رو بهش گفتم .
جیهوپ گفت من توی سوپر مارکتی نزدیک خونه ی ا.ت هستم و الان میرم پیش ا.ت .
ویو ا.ت :
واااای نه باید یه کاری کنم . این ور اون ورم رو نگاه کردم و گلدونی که روی میز بود توجه ام رو جلب کرد .
_ نه ...... ا.ت .... نه تو نباید این کار رو بکنی .
دیدم که کای لباس هاش رو کامل درآورده بود و اومد سمت من تا لباس های منم در بیاره . چاره ای نداشتم پس سریع پاشدم و رفتم سمت گلدونِ روی میز رو برداشتم و محکم زدم تو سر کای .....
کای افتاد روی زمین و داشت از سرش خون میومد .
با دیدن خون گریم گرفت .
ویو شوگا :
با سرعت داشتم میرفتم سمت خونه ی ا.ت . رسیدم در خونه اش . در رو شکستم و دیدم که کای با سر خونی افتاده روی زمین و ا.ت روی مبل نشسته و داره گریه میکنه .
سریع رفتم سمت ا.ت .
+ا.ت ..... ا.ت ...... خوبی ؟ ا.ت چیشد ؟ ماجرا رو برام توضیح بده .
_من ..... من .......من کشتمش (گریه)
+ا.ت رو بغل کردم و همون لحضه جیهوپ با سر و صورت خونی و زخمی رسید.
جیهوپ که کای و ا.ت و شوگا رو میبینه و میفهمه چی شده زنگ میزنه به پلیس و آمبولانس.
ادمین:آمبولانس کای رو میبره به بیمارستان و پلیس هم داره از شوگا چند تا سوال میپرسه .
پلیس رو به شوگا:
این خانوم چه نسبتی با شما دارن ؟
+اممم خب راستش خوا.....یعنی دوست دخترم هست .
( ادامه تو پست بعدی )
ویو شوگا:
جیهوپ: شوگا مطمئن باش اون ها جرعت این رو ندارن که له ا.ت نزدیک بشن شاید شارژ گوشیش تموم شده .
+هوفففف.
جیهوپ:الان هم برو بخواب و اگر تا فردا خبری از ا.ت نشد بهم خبر بده . اوکی؟
+اوکی.
(پایان مکالمه ی جیهوپ و شوگا)
ویو ا.ت :
رسیدم خونه .
_اخخخخخ چقدر خسته ام . فردا هم باید ساعت ۶ صبح شرکت باشم.
_ای بابا گوشیمم که خاموش شده .
(ا.ت میخواست بره بالا تا لباس هاشو عوض کنه که یهو یکی زنگ خونشو میزنه و ا.ت میره تا در رو باز کنه)
_کیه؟
"کسی جواب نمیده"
ا.ت اروم در رو باز میکنه و میبینه :
کای:بَه دوباره صورت لیدی قشنگم رو دیدم . یااا فکر نکن کتک های توی بار رو فراموش کردم . امشب باید تقاص کتک هایی که خوردمو با آه کشیدن پس بدی .
_خونه ام رو از کجا پیدا کردی ؟
کای:بیب باید از این به بعد حواست رو جمع کنی که کسی دنبالت نکنه .
(کای به زور وارد خونه میشه و در خونه ی ا.ت رو قفل میکنه و ا.ت رو هول میده روی مبل و میخواد لباسای خودش رو دربیاره ......)
ویو شوگا :
میخواستم بخوابم که یهو یه پیام توی گوشیم اومد . گوشیم رو ور داشتم وپیام رو دیدم . از طرف کای بود . چند تا عکس از ا.ت برام فرستاده بود و زیرش نوشته بود :
خواهرت در خطره بهتره بجنبی ارباب.
سریع از عمارت زدم بیرون و رفتم به طرف خونهی ا.ت ، نم نم بارون داشت میومد و این بارون سرعتم رو کم میکرد.
زنگ زدم به جیهوپ و ماجرا رو بهش گفتم .
جیهوپ گفت من توی سوپر مارکتی نزدیک خونه ی ا.ت هستم و الان میرم پیش ا.ت .
ویو ا.ت :
واااای نه باید یه کاری کنم . این ور اون ورم رو نگاه کردم و گلدونی که روی میز بود توجه ام رو جلب کرد .
_ نه ...... ا.ت .... نه تو نباید این کار رو بکنی .
دیدم که کای لباس هاش رو کامل درآورده بود و اومد سمت من تا لباس های منم در بیاره . چاره ای نداشتم پس سریع پاشدم و رفتم سمت گلدونِ روی میز رو برداشتم و محکم زدم تو سر کای .....
کای افتاد روی زمین و داشت از سرش خون میومد .
با دیدن خون گریم گرفت .
ویو شوگا :
با سرعت داشتم میرفتم سمت خونه ی ا.ت . رسیدم در خونه اش . در رو شکستم و دیدم که کای با سر خونی افتاده روی زمین و ا.ت روی مبل نشسته و داره گریه میکنه .
سریع رفتم سمت ا.ت .
+ا.ت ..... ا.ت ...... خوبی ؟ ا.ت چیشد ؟ ماجرا رو برام توضیح بده .
_من ..... من .......من کشتمش (گریه)
+ا.ت رو بغل کردم و همون لحضه جیهوپ با سر و صورت خونی و زخمی رسید.
جیهوپ که کای و ا.ت و شوگا رو میبینه و میفهمه چی شده زنگ میزنه به پلیس و آمبولانس.
ادمین:آمبولانس کای رو میبره به بیمارستان و پلیس هم داره از شوگا چند تا سوال میپرسه .
پلیس رو به شوگا:
این خانوم چه نسبتی با شما دارن ؟
+اممم خب راستش خوا.....یعنی دوست دخترم هست .
( ادامه تو پست بعدی )
۸.۰k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.