تک پارتی عاشقانه چانگبین
تک پارتی عاشقانه چانگبین
ا.ت: سلام من یه دختر بیست ساله ام و از وقتی با چانگبین ازدواج کردم رفتارش کلا عوض شده اون دیگه منو دوست نداره ولی قبل از ازدواج خیلی باهام مهربونم بود احساس می کنم الان یه نفر دیگه رو دوست داره ولی من عاشقشم و نمیتونم این اجازه رو بدم اون همش منومیزنه
چانگبین:ا.ت میای بریم بیرون
ا.ت:اره بریم
چانگبین:تو ماشین منتظرم
ا.ت:رفتم تو اتاقم و به لباس خیلی کیوت پوشیدم و اومدم بیرون و رفتم تو ماشین نشستم
ا.ت:خب بریم
*چانگبین محو چهره ی ا.ت شده*
ا.ت:به چی نگاه میکنی ؟
چانگبین:ه ...هیچی
*۲۰مین بعد رسیدن به یه بستنی فروشی*
ا.ت: چانگبین میشه برام بستنی بگیری ؟
چانگبین: باش چه طعمی میخوای؟
ا.ت:شکلاتی
چانگبین:بیا بگیر
ا.ت:مرسییی
چانگبین:خب بریم اوپرا ؟
ا.ت:یکم حوصله سر بره
چانگبین:عاممم خب نمیدونم بنظرت کجا بریم
ا.ت:(رفتار چانگبین خیلی عوض شده اون هیچوقت از من نظر نمیخواست یا هیچوقت منو بیرون نمی اورد)
ا.ت: خب عاممممم بریم رود خانه ی هان
چانگبین:بزن بریم
*رود خانه ی هان*
(از ماشین پیاده شدین)
یهو بارون شروع شد
ا.ت:هورااا بارون اخجونننن
چانگبین:دوشیزه ا.ت آیا با من میرقصی
ا.ت باذوق:بله حتما
*و شروع کردن تانگو رقصیدن اونا ساعت ها رقصیدن و رقصیدن تا اینکه بارون قطع شد و رفتن خونه*
ا.ت: چانگبین ممنونم امروز بهترین روز عمرم بود
چانگبین:ا.ت باید یه چیزی رو بهت بگم
ا.ت:میشنوم
چانگبین:من بهت علاقه دارم تو هم این حسو داری؟(نگران)
ا.ت: چانگبین من از همون اول دوست داشتم و دارم
(و یه بوسه ی خیس رو شروع کردن)
ادمین:بهتره ما مزاحمشون نشیم چون خانم ا.ت قراره چند قلو باردار شه 😉
ا.ت: سلام من یه دختر بیست ساله ام و از وقتی با چانگبین ازدواج کردم رفتارش کلا عوض شده اون دیگه منو دوست نداره ولی قبل از ازدواج خیلی باهام مهربونم بود احساس می کنم الان یه نفر دیگه رو دوست داره ولی من عاشقشم و نمیتونم این اجازه رو بدم اون همش منومیزنه
چانگبین:ا.ت میای بریم بیرون
ا.ت:اره بریم
چانگبین:تو ماشین منتظرم
ا.ت:رفتم تو اتاقم و به لباس خیلی کیوت پوشیدم و اومدم بیرون و رفتم تو ماشین نشستم
ا.ت:خب بریم
*چانگبین محو چهره ی ا.ت شده*
ا.ت:به چی نگاه میکنی ؟
چانگبین:ه ...هیچی
*۲۰مین بعد رسیدن به یه بستنی فروشی*
ا.ت: چانگبین میشه برام بستنی بگیری ؟
چانگبین: باش چه طعمی میخوای؟
ا.ت:شکلاتی
چانگبین:بیا بگیر
ا.ت:مرسییی
چانگبین:خب بریم اوپرا ؟
ا.ت:یکم حوصله سر بره
چانگبین:عاممم خب نمیدونم بنظرت کجا بریم
ا.ت:(رفتار چانگبین خیلی عوض شده اون هیچوقت از من نظر نمیخواست یا هیچوقت منو بیرون نمی اورد)
ا.ت: خب عاممممم بریم رود خانه ی هان
چانگبین:بزن بریم
*رود خانه ی هان*
(از ماشین پیاده شدین)
یهو بارون شروع شد
ا.ت:هورااا بارون اخجونننن
چانگبین:دوشیزه ا.ت آیا با من میرقصی
ا.ت باذوق:بله حتما
*و شروع کردن تانگو رقصیدن اونا ساعت ها رقصیدن و رقصیدن تا اینکه بارون قطع شد و رفتن خونه*
ا.ت: چانگبین ممنونم امروز بهترین روز عمرم بود
چانگبین:ا.ت باید یه چیزی رو بهت بگم
ا.ت:میشنوم
چانگبین:من بهت علاقه دارم تو هم این حسو داری؟(نگران)
ا.ت: چانگبین من از همون اول دوست داشتم و دارم
(و یه بوسه ی خیس رو شروع کردن)
ادمین:بهتره ما مزاحمشون نشیم چون خانم ا.ت قراره چند قلو باردار شه 😉
۴.۳k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.