خو بزار داستان رو بهت بگم
خو بزار داستان رو بهت بگم
انگشت میاد جلو و اینسکه نصفش میکنه
اءویی هم بهش یه غذا میده
اینسکه هم ماسکش رو برمی داره و غذا رو از دستش میگیره و
میخوره و اینسکه میگه درباره بده درباره بده اءویی هم میگه نه دیگه ندارم بعد اءویی هم میخواست بزنتش که اینکه گفت:نه نه نه دستت نباید بهم بخوره😑
کپی هم ممنوع
انگشت میاد جلو و اینسکه نصفش میکنه
اءویی هم بهش یه غذا میده
اینسکه هم ماسکش رو برمی داره و غذا رو از دستش میگیره و
میخوره و اینسکه میگه درباره بده درباره بده اءویی هم میگه نه دیگه ندارم بعد اءویی هم میخواست بزنتش که اینکه گفت:نه نه نه دستت نباید بهم بخوره😑
کپی هم ممنوع
۶.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.