قسمت ۱۵
ملیسا : دایی تو اینجا چه کار میکنی ؟
عمر : چی فکر کردی که خواهر زادم رو دزدیدی؟
گوکهان : ملیسا خودش باهام اومد
ملیسا : چرا دروغ میگی
گوکهان ملیسا رو میگیره و یه اسلحه میزاره رو سرش و عمر رو تهدید می کنه :
اگه همین الان از اینجا نری میکشمش
عمر : با با باشه فقط اسلحت رو بزار کنار
عمر میره بیرون
۵ دقیقه بعد
گوکهان خب خب خب حالا وقط خوردن غذاست از اونجایی که دستات بسته هست من میزارم دهنت
ملیسا : من غذا نمی خوام ولم کن
گوکهان : نه نه نه نه باید بخوری
عمر آروم در رو باز میکنه و میره تو
و از پشت سر یه اسلحه میزاره رو سر گوکهان
گوکهانم سریع اسلحه رو در میاره و میگیره
جلو ملیسا
عمر سریع گوکهان رو هول میده اون ور
گوکهانم عصبانی میشه و تیر می زنه به عمر
ولی ملیسا جلو عمر می ایسته و تیر میخوره
به قلب ملیسا
گوکهان زود فرار میکنه
عمر : نه نه نه ملیسااااااااااااا
زنگ میزنه به آمبولانس و میان ملیسا رو
میبرن
و تو آمبولانس میفهمن که ملیسا .................
عمر : چی فکر کردی که خواهر زادم رو دزدیدی؟
گوکهان : ملیسا خودش باهام اومد
ملیسا : چرا دروغ میگی
گوکهان ملیسا رو میگیره و یه اسلحه میزاره رو سرش و عمر رو تهدید می کنه :
اگه همین الان از اینجا نری میکشمش
عمر : با با باشه فقط اسلحت رو بزار کنار
عمر میره بیرون
۵ دقیقه بعد
گوکهان خب خب خب حالا وقط خوردن غذاست از اونجایی که دستات بسته هست من میزارم دهنت
ملیسا : من غذا نمی خوام ولم کن
گوکهان : نه نه نه نه باید بخوری
عمر آروم در رو باز میکنه و میره تو
و از پشت سر یه اسلحه میزاره رو سر گوکهان
گوکهانم سریع اسلحه رو در میاره و میگیره
جلو ملیسا
عمر سریع گوکهان رو هول میده اون ور
گوکهانم عصبانی میشه و تیر می زنه به عمر
ولی ملیسا جلو عمر می ایسته و تیر میخوره
به قلب ملیسا
گوکهان زود فرار میکنه
عمر : نه نه نه ملیسااااااااااااا
زنگ میزنه به آمبولانس و میان ملیسا رو
میبرن
و تو آمبولانس میفهمن که ملیسا .................
۱.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.