ابنم پارت اخر فصل ۱ این رمان اگر مبخواد فصل دو رو هم بزار
ابنم پارت اخر فصل ۱ این رمان اگر مبخواد فصل دو رو هم بزارم ۳۰ تا لایک ۲۰کامنت بزارین توت فرنگیام 🍓😖✨
ویو میره
میره سربع میره سمت خونه ای خالش و همه چیز رو توضیح میده
خاله ای میره:این جواب خوبی هامونه
شوهر خاله میره: عزیزم چشم پوشی نکن ما خودمونم میدونیم که پسرمون ادم خ نیس من در مورد جونکوک هم میدونم و اون آدم بدی نیس الانم بریم پیش جونکوک
ویو جونکوک
جونکوک با بدی کاداش میرن سمت خونه در میزنن
چان یولو ک میبین ک تفنگ تو دستش داره یکی از بادی گاردا میره جلو و چان یول بهش شلیک میکنه جونکوک شیشییه پشت سر چان یول رو نشونه میگیره و میزنه
چان یول که هول شد ای تفنگ از دستش اوفتاد سریع خاست بردارع ک تفنگو یکی از بادی کاردا برداشت
اون ای تیکه شیشه برداشت و سمت گلوب ا.ت کرفت
چان یول : برید کنار وگرنه ا.ت میمیره
جونکوک هم چان یول رو نشونه میگره یهو ای تیر به پای وان یول میخوره
ولی جونکوک نبود
وقتی برگشتن نا شوهر خاله ای می ره بوده و جونکوک ا.ت رو بغل میکنه و ا.ت بلا فاصله جونکوک ذو میبوسه بعد از چند دقیقه از هم جدا شدن
جونکوک: یعنی الان بخشیدیم؟
ا.ت : اره عشق زندگیم
و برمیگردن خونه داخل کره
اجوما وقتی ات رو میبینه میره بغلش میکنه
اجوما: ببخشید دخترم من دلم برای لوما سوخت اوم دمش اینجا
ا.ت:نه اجوما ابنطوری نبس ....دلم برات تنگ شده بود اجوما
اجوما:منم دلم واست تنگ شده بود
الان براتون سواله ک لونا وش شد تو این سه سال اونم اول رفت کانادا و بعدشم با ای بدبخت ازدواج کرد
و دوباره همه دور هم جمع شدن
پایان فصل یک
دوستون دارم شرط ها رو برسو نید تا براتون فصل جدید بزارم🍓😖✨
ویو میره
میره سربع میره سمت خونه ای خالش و همه چیز رو توضیح میده
خاله ای میره:این جواب خوبی هامونه
شوهر خاله میره: عزیزم چشم پوشی نکن ما خودمونم میدونیم که پسرمون ادم خ نیس من در مورد جونکوک هم میدونم و اون آدم بدی نیس الانم بریم پیش جونکوک
ویو جونکوک
جونکوک با بدی کاداش میرن سمت خونه در میزنن
چان یولو ک میبین ک تفنگ تو دستش داره یکی از بادی گاردا میره جلو و چان یول بهش شلیک میکنه جونکوک شیشییه پشت سر چان یول رو نشونه میگیره و میزنه
چان یول که هول شد ای تفنگ از دستش اوفتاد سریع خاست بردارع ک تفنگو یکی از بادی کاردا برداشت
اون ای تیکه شیشه برداشت و سمت گلوب ا.ت کرفت
چان یول : برید کنار وگرنه ا.ت میمیره
جونکوک هم چان یول رو نشونه میگره یهو ای تیر به پای وان یول میخوره
ولی جونکوک نبود
وقتی برگشتن نا شوهر خاله ای می ره بوده و جونکوک ا.ت رو بغل میکنه و ا.ت بلا فاصله جونکوک ذو میبوسه بعد از چند دقیقه از هم جدا شدن
جونکوک: یعنی الان بخشیدیم؟
ا.ت : اره عشق زندگیم
و برمیگردن خونه داخل کره
اجوما وقتی ات رو میبینه میره بغلش میکنه
اجوما: ببخشید دخترم من دلم برای لوما سوخت اوم دمش اینجا
ا.ت:نه اجوما ابنطوری نبس ....دلم برات تنگ شده بود اجوما
اجوما:منم دلم واست تنگ شده بود
الان براتون سواله ک لونا وش شد تو این سه سال اونم اول رفت کانادا و بعدشم با ای بدبخت ازدواج کرد
و دوباره همه دور هم جمع شدن
پایان فصل یک
دوستون دارم شرط ها رو برسو نید تا براتون فصل جدید بزارم🍓😖✨
۳.۹k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.