شـآ★پرك ٯلـبم
شـآ★پرك ٯلـبم
ℳ𝒪𝒯ℋ ℳ𝒴 ℋℰ𝒜ℛ𝒯
پــآرت:𝟏𝟓
_چاگیا،ما نمیتونیم اینجوری تو سرزمین های دیگه بگردیم،بیا ازین به بعد به هم نامه بدیم!
+چاگیا؟(عزیزم)
_اهوم،چاااااگیییییییااااا
+چاگیااا؟
_چچچچااااااااااااگگگگگگگگیییییییاااااااااا
+زززززههههههرررررر مممممماااااااارررررر!
_ههههههههههه
+دارم بهت حق انتخاب میدم،یا ساکت میشی یا ساکت میشی!(لبخند عصبی)
_باشه اصن،من رفتم!میرم سرزمین خودم
+برووو
_دیگه ام برنمیگردم(ناراحت)
پسر رفت و حالا روزهاست که برنگشته
«یک ماه بعد»
"نامهی جونگکوک"
_هایری عزیزم،دارم برای تو مینویسم
من دیگه نمیتونم به سرزمین پری ها برگردم،چون بعد از اون حادثه لب مرز سرباز گذاشتن و هیچ کس حق ورود یا خروج از سرزمین خودش رو نداره!
پس،فکر کنم حالا دیگه نمیتونیم رو در رو حرف بزنیم
اما من خیلی دلتنگتم،امیدوارم بتونیم حتی یه بارم که شده همدیگرو ببینیم!.
من هر روز دارم عاشق و عاشق تر میشم،
درد داره
هایری،نجاتم بده
کمکم کن
"نامهی هایری"
+جونگکوکی،منم دلتنگتم!دلتنگتم،طوری که حتی فکرش رو نمیکنی
من از اتفاقات اخیر خبر ندارم،چون مادر بزرگم دیگه نمیزاره پامو از قصر بیرون بذازم
لطفا هر خبری شد بهم بگو.
"جونگکوک"
اوضاع اینجا اصلا خوب نیست،بدترینش هم نبود اونه!
من به عنوان شاهزاده،باید همه چیزو درست کنم و این رومخه
این وضعیت خیلی وگسجیثسثکسمیپز بده
موندم هایری الان اونجا داره چیکار میکنه؟
کاش میتونستم ببینمش
دلم برا چشمای سبز خوشگلش تنگ شده!
دیگه حتی نامه فرستادن هم سخت شده
"جئون در حال نوشتن"
_یه سری آدمارو فقط باید قورت بدی. یجورایی هیچ راه ابراز علاقهی دیگهای نمیتونه واقعاً نشون بده چقدر برات ناز و خوشمزه هستن،مثل تو
+پس میتونم قورتت بدم ماه من؟
_ه.. هایری؟
+هوم،خودمم(بغض)
_دلم برات تنگ شده بوددد(بغل)
+منمممم(بغل)
به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم
+اییی لهش کردی
_چیرو؟ کیرو؟
+یعنی چی کیرو؟کوفته هارو میگم! لهشون کردی
_فقط اومدی اینجا که کوفته بخوری؟
_وایسا ببینم،چطوری از مرز رد شدی؟
+یاااا من بال دارما!
_پرواز کردی؟
+اره:)
_...(سعی در منفجر نشدن)
+چیش خنده داره؟
_هیچی.. هیچی~
_بیا بریم بیرون
+باش
رفتیم بیرون، داشتیم توی باغ رز قدم میزدیم
یهوی چند تا از سربازا اومدن و هایری رو گرفتن
؟:ارباب،نگران نباشید ما نمیزاریم ایشون بهتون آسیب بزنه!
+ولم کنینن..هق..کوکیا..کمکم کن
ℳ𝒪𝒯ℋ ℳ𝒴 ℋℰ𝒜ℛ𝒯
پــآرت:𝟏𝟓
_چاگیا،ما نمیتونیم اینجوری تو سرزمین های دیگه بگردیم،بیا ازین به بعد به هم نامه بدیم!
+چاگیا؟(عزیزم)
_اهوم،چاااااگیییییییااااا
+چاگیااا؟
_چچچچااااااااااااگگگگگگگگیییییییاااااااااا
+زززززههههههرررررر مممممماااااااارررررر!
_ههههههههههه
+دارم بهت حق انتخاب میدم،یا ساکت میشی یا ساکت میشی!(لبخند عصبی)
_باشه اصن،من رفتم!میرم سرزمین خودم
+برووو
_دیگه ام برنمیگردم(ناراحت)
پسر رفت و حالا روزهاست که برنگشته
«یک ماه بعد»
"نامهی جونگکوک"
_هایری عزیزم،دارم برای تو مینویسم
من دیگه نمیتونم به سرزمین پری ها برگردم،چون بعد از اون حادثه لب مرز سرباز گذاشتن و هیچ کس حق ورود یا خروج از سرزمین خودش رو نداره!
پس،فکر کنم حالا دیگه نمیتونیم رو در رو حرف بزنیم
اما من خیلی دلتنگتم،امیدوارم بتونیم حتی یه بارم که شده همدیگرو ببینیم!.
من هر روز دارم عاشق و عاشق تر میشم،
درد داره
هایری،نجاتم بده
کمکم کن
"نامهی هایری"
+جونگکوکی،منم دلتنگتم!دلتنگتم،طوری که حتی فکرش رو نمیکنی
من از اتفاقات اخیر خبر ندارم،چون مادر بزرگم دیگه نمیزاره پامو از قصر بیرون بذازم
لطفا هر خبری شد بهم بگو.
"جونگکوک"
اوضاع اینجا اصلا خوب نیست،بدترینش هم نبود اونه!
من به عنوان شاهزاده،باید همه چیزو درست کنم و این رومخه
این وضعیت خیلی وگسجیثسثکسمیپز بده
موندم هایری الان اونجا داره چیکار میکنه؟
کاش میتونستم ببینمش
دلم برا چشمای سبز خوشگلش تنگ شده!
دیگه حتی نامه فرستادن هم سخت شده
"جئون در حال نوشتن"
_یه سری آدمارو فقط باید قورت بدی. یجورایی هیچ راه ابراز علاقهی دیگهای نمیتونه واقعاً نشون بده چقدر برات ناز و خوشمزه هستن،مثل تو
+پس میتونم قورتت بدم ماه من؟
_ه.. هایری؟
+هوم،خودمم(بغض)
_دلم برات تنگ شده بوددد(بغل)
+منمممم(بغل)
به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم
+اییی لهش کردی
_چیرو؟ کیرو؟
+یعنی چی کیرو؟کوفته هارو میگم! لهشون کردی
_فقط اومدی اینجا که کوفته بخوری؟
_وایسا ببینم،چطوری از مرز رد شدی؟
+یاااا من بال دارما!
_پرواز کردی؟
+اره:)
_...(سعی در منفجر نشدن)
+چیش خنده داره؟
_هیچی.. هیچی~
_بیا بریم بیرون
+باش
رفتیم بیرون، داشتیم توی باغ رز قدم میزدیم
یهوی چند تا از سربازا اومدن و هایری رو گرفتن
؟:ارباب،نگران نباشید ما نمیزاریم ایشون بهتون آسیب بزنه!
+ولم کنینن..هق..کوکیا..کمکم کن
۵.۸k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.