تکپارتی یونگی~
تکپارتییونگی~
•وقتیبابچهاتحرصتمیدهو...•
#درخواستی
<میدونم قراره چرت شهههه>
:
ا/ت: "پس دیگه سفارش نکنم؟"
یونگی: "نهههه، تو زیادی حساسی ا/ت... قرار نیست مثل اون دفعه بشه"
ا/ت: "دفعه پیش هم همینو گفتی ولی داشتی به بچه نارنگی میدادی... اون هنوز یکم کوچیک نبود واسش؟"
سوکهی: "الان که دارم" ( یه ۳ ۴ سالشع... بچگونه تصور کنید حرفاشو حوصله آله چلا ملا ندارم)
یونگی: "واییی خودایایایاااا، بجنب دختر بجنب
دیرت میشه ها یکم دیگه عکس ببداری شروع میشه..." (ا/ت مدله)
...
یونگی: "دخترم؟"
سوکهی: "پدر؟"
....
اگر بخوام خونه رو توصیف کنم...:
پوست نارنگی های پخش در همه جا
سوکهی جان زحمت شکلاتی کردن مبل رو کشیدن
یه انقد 🤏 از لباسا تمیز مونده
فرش به ف.اک رفته
آشپزخونه هم واسه یونگی جان که اگر یکم دیگه اون کتری برقی رو خاموش نکنه خونه به ف.اک میره هر چند الان هم رفته👌🥲
...
ا/ت: "سل..."
سوکهی: "بابا بابا یکم ببرش اونورتر، نه اونور سمت میز، آها اونجا رو پودر قهوه بریز آفرین!"
یونگی: "خب دخترم دیگه چی مو..."
ا/ت: "وایییی خدایایاایایااااا
یونگی واقعا خستمه یه بار دیگه ببینم یه همچین وضیعو میزنمتون
الان هم میدونم قراره کلی ادا در بیارید پس برید داخل اتاق هاتون تا اینگند و کثافتی که بالا آوردید رو جمع کنم!" عصبیوبلند-
...
نصفهشبوقتیمیخواستنبخوابنروتخت_
یونگی: "قراره تا آخر باهام قهر بمونی؟"
ا/ت: "هوففف، یونگی میخوام بخوابم"
یونگی: "خب بگو چرا اونقدر عصبی شدی؟"
ا/ت: روشوبرگردوندطرفیونگی-
ا/ت: "امروز قرار بود اعضا بیان خونهمون پس تهیونگ یه ویدیو کال گرفت و اتفاقی خونه رو دیدو گفت نمیان
بعدشم هیچوقت هیچکدومتون اینو گردن نمیگیرید
من میدونم تو از دخترایی که اینشکلی قر میزنن خوشت نمیاد ولی... تودت دلیلشی یونگی
شوخی هم حد و مرزی داره!"
یونگی: "پس اگر، من قراره باعث قهر کردن تو باشم... خودمم میخوام آشتیت بدم
فردا اعضا رو دعوت میکنم خونهمون، غذا هم با من
نظرت با شهربازی هس؟"
ا/ت: "این چیزا...
یونگی: "روتو تاثیر داره بچه حالا هم بگیر بخواب"
________________________________________
_وقتی میگی بد مینویسی منظورت چیه؟
+منظورم:
•وقتیبابچهاتحرصتمیدهو...•
#درخواستی
<میدونم قراره چرت شهههه>
:
ا/ت: "پس دیگه سفارش نکنم؟"
یونگی: "نهههه، تو زیادی حساسی ا/ت... قرار نیست مثل اون دفعه بشه"
ا/ت: "دفعه پیش هم همینو گفتی ولی داشتی به بچه نارنگی میدادی... اون هنوز یکم کوچیک نبود واسش؟"
سوکهی: "الان که دارم" ( یه ۳ ۴ سالشع... بچگونه تصور کنید حرفاشو حوصله آله چلا ملا ندارم)
یونگی: "واییی خودایایایاااا، بجنب دختر بجنب
دیرت میشه ها یکم دیگه عکس ببداری شروع میشه..." (ا/ت مدله)
...
یونگی: "دخترم؟"
سوکهی: "پدر؟"
....
اگر بخوام خونه رو توصیف کنم...:
پوست نارنگی های پخش در همه جا
سوکهی جان زحمت شکلاتی کردن مبل رو کشیدن
یه انقد 🤏 از لباسا تمیز مونده
فرش به ف.اک رفته
آشپزخونه هم واسه یونگی جان که اگر یکم دیگه اون کتری برقی رو خاموش نکنه خونه به ف.اک میره هر چند الان هم رفته👌🥲
...
ا/ت: "سل..."
سوکهی: "بابا بابا یکم ببرش اونورتر، نه اونور سمت میز، آها اونجا رو پودر قهوه بریز آفرین!"
یونگی: "خب دخترم دیگه چی مو..."
ا/ت: "وایییی خدایایاایایااااا
یونگی واقعا خستمه یه بار دیگه ببینم یه همچین وضیعو میزنمتون
الان هم میدونم قراره کلی ادا در بیارید پس برید داخل اتاق هاتون تا اینگند و کثافتی که بالا آوردید رو جمع کنم!" عصبیوبلند-
...
نصفهشبوقتیمیخواستنبخوابنروتخت_
یونگی: "قراره تا آخر باهام قهر بمونی؟"
ا/ت: "هوففف، یونگی میخوام بخوابم"
یونگی: "خب بگو چرا اونقدر عصبی شدی؟"
ا/ت: روشوبرگردوندطرفیونگی-
ا/ت: "امروز قرار بود اعضا بیان خونهمون پس تهیونگ یه ویدیو کال گرفت و اتفاقی خونه رو دیدو گفت نمیان
بعدشم هیچوقت هیچکدومتون اینو گردن نمیگیرید
من میدونم تو از دخترایی که اینشکلی قر میزنن خوشت نمیاد ولی... تودت دلیلشی یونگی
شوخی هم حد و مرزی داره!"
یونگی: "پس اگر، من قراره باعث قهر کردن تو باشم... خودمم میخوام آشتیت بدم
فردا اعضا رو دعوت میکنم خونهمون، غذا هم با من
نظرت با شهربازی هس؟"
ا/ت: "این چیزا...
یونگی: "روتو تاثیر داره بچه حالا هم بگیر بخواب"
________________________________________
_وقتی میگی بد مینویسی منظورت چیه؟
+منظورم:
۱۳.۸k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.