purple love
purple love
پارت۲۲
ات
چند روز بود از جیمین مراقبت میکردم خیلی پررو شده بود همه ی کاراشو از من میخاست حاضر بودم خودم برم زیر ماشین ولی اینقدر به جیمین کار نکنم فردا هم روز آخر بود مرخص میشد
تو فکر بودم که صدای گوشیه جیمین بلند شد
جیمین.ات گوشیم رو بده
ات.پررو(زیر لب)
جیمین.چیزی گفتی؟
ات.نه
گوشیه جیمین رو برداشتم رو صفحه ی گوشی نوشته بود فرشته من
فرشته من؟یعنی اون کیه که جیمین اینطوری سیوش کرده
گوشی رو دادم به جیمین وقتی اسمشو دید یه لبخند اومد رو لباش
جیمین.الو..سلام عزیزم خوبی؟....اره منم خوبم به لطف ات...بچه ها چطورن...دلم برات خیلی تنگ شده دوست دارم بیام محکم بغلت کنم
ات
یه لحظه به اون دختری که پشت تلفن بود حسودیم شد مگه من چیم از اون کمتره که جیمین با اینطوری حرف نمیزنه؟
هه جیمین با من اینطوری حرف بزنه اون ازم متنفره
سعی کردم بغضمو قورت بدمو به جیمینو اون دختره فکر نکنم که با صدای جیمین به خودم اومدم
جیمین.ات بیا یه نفر پشت گوشی باهات کار داره
دست به سینه نشستمو صورتمو کردم اونور
ات.نمیخام
جیمین دوباره با گوشی حرف زد
جیمین.عزیزم نمیخاد حرف بزنه مثل اینکه حسودی کرده...باشه خدافظ مواظب خودت باش
جیمین گوشی رو قطع کرد منم با اخم بهش نگاه کردم
ات.کی گفته من به اون حسودی کردم؟
جیمین.از قیافت معلومه حسودی کردی
ات.اصلا میدونی چیه جواب ابلهان خاموشیست منم میرم خونه الان زنعمو میاد حوصله ی بحث با تو یکی رو دیگه ندارم
بدون اینکه با جیمین خدافظی کنم رفتم سمت خونه،وقتی رفتم خونه یه راست رفتم حموم چند روز بود حموم نکرده بودم
از حموم در اومدم دراز کشیدم رو تخت که کم کم چشام گرم شدو خوابم برد
یک ماه بعد
توی این یک ماه فقط یه بار جیمین رو دیدم اونم برای اینکه همه رفتیم خونشون عیادت جیمین،دلم خیلی براش تنگ شده بود اما وقتی یاد اون دختره میوفتم دوباره قلبم درد میگیره
هعییی عشق یه طرفه بد دردیه
تو فکر بودم که گوشیم زنگ خورد،میونگ بود عجیبه اون که هیچوقت به من زنگ نمیزنه
گوشی رو جواب دادم
ات.الو
یونجی.الو سلام خاله
ات.سلام عزیزم،چیزی شده؟
یونجی.اره مامانم داشت با مامانبزرگ حرف میزد من یواشکی به حرفاشون گوش دادم،خاله امشب یه نفر قرارع بیاد خواستگاریت
ات.نفهمیدی کی بود خاله؟
یونجی.نه خاله من باید برم مامانم داره میاد
ات.باشه عزیزم خدافظ
یونجی.خدافظ
گوشی رو قطع کردم دوییدم رفتم پایین مامانم داشت خونه رو تمیز میکرد
ات.مامان کسی قراره بیاد؟
م.ا.ن نه دخترم،چطور؟
ات.هیچی بیخیال من میرم اتاقم...
شرطا
۳۳ لایک
۳۲ کامنت
شرطا انجام نشه نمیزارم
پارت۲۲
ات
چند روز بود از جیمین مراقبت میکردم خیلی پررو شده بود همه ی کاراشو از من میخاست حاضر بودم خودم برم زیر ماشین ولی اینقدر به جیمین کار نکنم فردا هم روز آخر بود مرخص میشد
تو فکر بودم که صدای گوشیه جیمین بلند شد
جیمین.ات گوشیم رو بده
ات.پررو(زیر لب)
جیمین.چیزی گفتی؟
ات.نه
گوشیه جیمین رو برداشتم رو صفحه ی گوشی نوشته بود فرشته من
فرشته من؟یعنی اون کیه که جیمین اینطوری سیوش کرده
گوشی رو دادم به جیمین وقتی اسمشو دید یه لبخند اومد رو لباش
جیمین.الو..سلام عزیزم خوبی؟....اره منم خوبم به لطف ات...بچه ها چطورن...دلم برات خیلی تنگ شده دوست دارم بیام محکم بغلت کنم
ات
یه لحظه به اون دختری که پشت تلفن بود حسودیم شد مگه من چیم از اون کمتره که جیمین با اینطوری حرف نمیزنه؟
هه جیمین با من اینطوری حرف بزنه اون ازم متنفره
سعی کردم بغضمو قورت بدمو به جیمینو اون دختره فکر نکنم که با صدای جیمین به خودم اومدم
جیمین.ات بیا یه نفر پشت گوشی باهات کار داره
دست به سینه نشستمو صورتمو کردم اونور
ات.نمیخام
جیمین دوباره با گوشی حرف زد
جیمین.عزیزم نمیخاد حرف بزنه مثل اینکه حسودی کرده...باشه خدافظ مواظب خودت باش
جیمین گوشی رو قطع کرد منم با اخم بهش نگاه کردم
ات.کی گفته من به اون حسودی کردم؟
جیمین.از قیافت معلومه حسودی کردی
ات.اصلا میدونی چیه جواب ابلهان خاموشیست منم میرم خونه الان زنعمو میاد حوصله ی بحث با تو یکی رو دیگه ندارم
بدون اینکه با جیمین خدافظی کنم رفتم سمت خونه،وقتی رفتم خونه یه راست رفتم حموم چند روز بود حموم نکرده بودم
از حموم در اومدم دراز کشیدم رو تخت که کم کم چشام گرم شدو خوابم برد
یک ماه بعد
توی این یک ماه فقط یه بار جیمین رو دیدم اونم برای اینکه همه رفتیم خونشون عیادت جیمین،دلم خیلی براش تنگ شده بود اما وقتی یاد اون دختره میوفتم دوباره قلبم درد میگیره
هعییی عشق یه طرفه بد دردیه
تو فکر بودم که گوشیم زنگ خورد،میونگ بود عجیبه اون که هیچوقت به من زنگ نمیزنه
گوشی رو جواب دادم
ات.الو
یونجی.الو سلام خاله
ات.سلام عزیزم،چیزی شده؟
یونجی.اره مامانم داشت با مامانبزرگ حرف میزد من یواشکی به حرفاشون گوش دادم،خاله امشب یه نفر قرارع بیاد خواستگاریت
ات.نفهمیدی کی بود خاله؟
یونجی.نه خاله من باید برم مامانم داره میاد
ات.باشه عزیزم خدافظ
یونجی.خدافظ
گوشی رو قطع کردم دوییدم رفتم پایین مامانم داشت خونه رو تمیز میکرد
ات.مامان کسی قراره بیاد؟
م.ا.ن نه دخترم،چطور؟
ات.هیچی بیخیال من میرم اتاقم...
شرطا
۳۳ لایک
۳۲ کامنت
شرطا انجام نشه نمیزارم
۱۷.۸k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.