Part19
Part19
یکم بعد اونجو بهم اشاره کرد که خوابید
اروم سرشو بلند کردم و گذاشتمش روی کاناپه
× پیشی کوچولو امروز منو خیلی ترسوندی
خودمو دخترا هم رفتیم تو اتاقامون
صبح شده بود باید میرفتم کمپانی برای تمرین امروز اولین جلسه کاراموزیمه باید با بقیه اعضای گروه خودم اشنا شم
از تو اشپزخونه داد زدم
+ شوگاااااااااااااااا بیدار شوووو بیا صبحونه بخور من باید برم کمپانی
هومی گفت و بیدار شد . نشست سر میز
شوگا: ا/ت من معذرت میخوام ..دیشب حالم خوب نبود نمیدونم چرا اومدم خونه تو
+(لبخند زدم ) مهم نیست
شوگا :گفتی میری کمپانی ما? خودم میبرمت
+نوچ کمپانی خودممممم
شوگا : قبول شدی پس
+بعلهههههههههه
لبخند زد
به سمت کمپانی حرکت کردیم
((جونگ کوک ))
نگران شوگا بودم ، با اون حالش کجا غیبش زده بود
×هیونگ، شوگا هنوز نیومده??
جین : نه منم نگرانشم
شوگا : نباشیییین
به طرف صدا برگشتیم و با دیدن ا/ت کنارش جا خوردم
×هیونگ کجا بودی? شنیدم حالت خوب نیست ?
شوگا : خوبم
×(رو به ا/ت گفتم ) تو با شوگا اومدی ? چرا ?
+ عاا.. عاام خب شوگا دیروزز(با نگاه شوگا فوری حرفشو عوض کرد) دیروز از حیاط یه صداهای ترسناکی میشنیدم و خیلی ترسیدم واسه همین گفتم شوگا بیاد پیشم
×حتما خیلی با هم صمیمی شدین که اول به اون زنگ زدی و خواستی بیاد پیشت
(نمیدونم چرا احساس میکنم لحنم خیلی تند بود )
+عاا… عااام خب اره
×خوبه موفق باشی
و رفتم
با اینکه شوگا از حس برادرانه برام حرف زده بود اما بازم حس خوبی نداشتم
یکم بعد اونجو بهم اشاره کرد که خوابید
اروم سرشو بلند کردم و گذاشتمش روی کاناپه
× پیشی کوچولو امروز منو خیلی ترسوندی
خودمو دخترا هم رفتیم تو اتاقامون
صبح شده بود باید میرفتم کمپانی برای تمرین امروز اولین جلسه کاراموزیمه باید با بقیه اعضای گروه خودم اشنا شم
از تو اشپزخونه داد زدم
+ شوگاااااااااااااااا بیدار شوووو بیا صبحونه بخور من باید برم کمپانی
هومی گفت و بیدار شد . نشست سر میز
شوگا: ا/ت من معذرت میخوام ..دیشب حالم خوب نبود نمیدونم چرا اومدم خونه تو
+(لبخند زدم ) مهم نیست
شوگا :گفتی میری کمپانی ما? خودم میبرمت
+نوچ کمپانی خودممممم
شوگا : قبول شدی پس
+بعلهههههههههه
لبخند زد
به سمت کمپانی حرکت کردیم
((جونگ کوک ))
نگران شوگا بودم ، با اون حالش کجا غیبش زده بود
×هیونگ، شوگا هنوز نیومده??
جین : نه منم نگرانشم
شوگا : نباشیییین
به طرف صدا برگشتیم و با دیدن ا/ت کنارش جا خوردم
×هیونگ کجا بودی? شنیدم حالت خوب نیست ?
شوگا : خوبم
×(رو به ا/ت گفتم ) تو با شوگا اومدی ? چرا ?
+ عاا.. عاام خب شوگا دیروزز(با نگاه شوگا فوری حرفشو عوض کرد) دیروز از حیاط یه صداهای ترسناکی میشنیدم و خیلی ترسیدم واسه همین گفتم شوگا بیاد پیشم
×حتما خیلی با هم صمیمی شدین که اول به اون زنگ زدی و خواستی بیاد پیشت
(نمیدونم چرا احساس میکنم لحنم خیلی تند بود )
+عاا… عااام خب اره
×خوبه موفق باشی
و رفتم
با اینکه شوگا از حس برادرانه برام حرف زده بود اما بازم حس خوبی نداشتم
۵.۵k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.