𝗣𝗮𝗿𝘁³⁶
𝗣𝗮𝗿𝘁³⁶
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
من اگه از تمام اهل این خونه بدم بیاد، همونی برای من یکی یه دونه ست،کسیِ که هیچ وقت نمیتونم نه خودش و نه محبت هاش رو فراموش کنم.
قدم های سنگینم به آنی جون گرفتن و یه راست رفتم توی بغلش.
شونه اش رو بوسیدم و خم شدم پشت دستش رو هم بوسیدم و با بغض گفتم:
ا/ت: ببخشید همونی.
دستم رو که میون دستش بود با اون یکی دستش پوشید و زمزمه کرد:
همونی: بیا بشین، تو این چند روز خیلی دلتنگت بودم.
از حرفی که بدون اغراق به زبون آورد غرق خوشی شدم و حضور تهیونگ رو فراموش کردم.
اما سنگینی نگاهش رو حس میکردم که داره تیز و دقیق نگاهم میکنه.
صدای جونگ کوک اومد که به همونی گفت:
جونگ کوک: با آقای لی حرف زدم همونی، گفت فردا یه سر میاد پشته بومو چک کنه،اگه مشکل داشته باشه کارگراشو میفرسته درستش کنن.
همونی سرش رو تکون داد و جونگ کوک رفت سمت شیر آب تا دستاش رو بشوره.
همونی: دستت درد نکنه مادر،بیا یه چایی برات بریزم توام بخور.
نگاه جونگ کوک اول به من و بعد به تهیونگ دوخته شد و با طعنه گفت:
جونگ کوک: نمیخورم، فقط میمونم ببینم ته این سناریو چی میشه.
از چیزی که گفت یخ زدم اما به روی خودم نیوردم.
فقط جمع و جورتر کنار همونی نشستم.
از اینکه قرار بود تا چند دقیقه دیگه راز منو تهیونگ بیوفته رو دایره، نامحسوس میلرزیدم.
هر چند جونگ کوک گفته بود به همونی چيزی نگم.
•پارت سی و ششم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
من اگه از تمام اهل این خونه بدم بیاد، همونی برای من یکی یه دونه ست،کسیِ که هیچ وقت نمیتونم نه خودش و نه محبت هاش رو فراموش کنم.
قدم های سنگینم به آنی جون گرفتن و یه راست رفتم توی بغلش.
شونه اش رو بوسیدم و خم شدم پشت دستش رو هم بوسیدم و با بغض گفتم:
ا/ت: ببخشید همونی.
دستم رو که میون دستش بود با اون یکی دستش پوشید و زمزمه کرد:
همونی: بیا بشین، تو این چند روز خیلی دلتنگت بودم.
از حرفی که بدون اغراق به زبون آورد غرق خوشی شدم و حضور تهیونگ رو فراموش کردم.
اما سنگینی نگاهش رو حس میکردم که داره تیز و دقیق نگاهم میکنه.
صدای جونگ کوک اومد که به همونی گفت:
جونگ کوک: با آقای لی حرف زدم همونی، گفت فردا یه سر میاد پشته بومو چک کنه،اگه مشکل داشته باشه کارگراشو میفرسته درستش کنن.
همونی سرش رو تکون داد و جونگ کوک رفت سمت شیر آب تا دستاش رو بشوره.
همونی: دستت درد نکنه مادر،بیا یه چایی برات بریزم توام بخور.
نگاه جونگ کوک اول به من و بعد به تهیونگ دوخته شد و با طعنه گفت:
جونگ کوک: نمیخورم، فقط میمونم ببینم ته این سناریو چی میشه.
از چیزی که گفت یخ زدم اما به روی خودم نیوردم.
فقط جمع و جورتر کنار همونی نشستم.
از اینکه قرار بود تا چند دقیقه دیگه راز منو تهیونگ بیوفته رو دایره، نامحسوس میلرزیدم.
هر چند جونگ کوک گفته بود به همونی چيزی نگم.
•پارت سی و ششم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
۸.۳k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.