مافیا های بی چهره
مافیا های بی چهره
پارت 3
ویو مائـل
مارکو: سلام مائـل پارسال دوست امسال اشنا خیلی وقته ندیده بودمت
مائـل: عهه نگاخ کنید گنگسترمون انجاست مارکو ادامز
مارکو: هنوز هم همون زبون دار هستی
مائـل: چیکار زبونم بکنم وقتی با ادم نفهمی داره حرف میزنه دست خودش نیست دیگه
مارکو: من بهت میگم چیکارش کنی بده بزار قطع اش کنم
مائـل: عههههه اگه زبون قطع میشد باور کن الان زبون تو رو قطع کرده بودم ولی حیف
مارکو: هووووو بفهم داری با می حرف میزنی
مائـل: ههههههههه ببخشید تازه یادم امد دارم با خر حرف میزنم ( خنده و درحالی که تیکه مینداخت)
مارکو: (درحال که قرمز بود) خودت خر ی اصلا
که حرف شو قطع کردم
مائـل: کای من چیزی نمیشنوم فقط دارم صدای عرعر کردن یه خر رو میشنوم ایا شما زبون خر ها رو میفهمی پس بهم بگپ چی دارع میگه
ویو کای
مارکو خواست با رو با چاقو بزنه که من مچ دستشو گرفت و یه نگاه به من انداخت و گفت
مارکو: واو خیلی جالبه پس بادیگارد هم داری یعنی نمیتونی از خودت مراقبت کنی و میترسی که یه بادیگارد برا خودت گذاشتی و تو خر برو از جلو چشمام کنار من با تو کاری ندارم
کای: اگه نرم میخوای چیکار کنی من باهات کار دارم
مارکو: واو انگار دلت کتک میخواد
کای: منو با کتک تهدید میکنی تهدید نکنن عمل کن
مارکو: چه پرو
مارکو خواست منو بزنه که مائـل با پا امد و زد اونجاش که افتاد زمین
مائـل: تو. حق نداری یا دست. راست من اینطوری عمل کنی وگرنه با من طرفی
مارکو: خانم بی چهره رو باش ( به زور اینا رو گفت
بعد چند مین
مرد های مارکو امدن داخل و مارکو. بلند شد
مارکو: بچه ها ماسک این گاو رو بکنید میخوام ببینم شبیه کیه و. میخوام بکشمش
مرد ها ش.: چشم قربان
کی یکی از شون خواست نزدیک مائـل بشه مائـل از حرکات دفاعی استفاده کرد و. وقتی مرد نزدیک اش شد دستشو پیچوند و انداختش زمین و با پا رفت تو. کمرش و. گفت
مائـل: پس میخواید ماسک مو. در بیارید پس ببینم چند مرده حلاج هستید
دومیه امد که پرتش کرد تو دیوار یکی از پشت میخواست بهش حمله کنه که من شروع کردم به زدنش و همینطور تا اخرین نفر
مائـل: مرد هات هم مثل خودت ان اگه راست میگی تو. با من رو به رو شو مارکو: واقعا دیگه اون دختر 16سال نیستی خیلی تغییر کردی
مائـل: دیگه از هیچی نمیترسم اینو داخل گوشت بزار
مارکو: ببینم میتونی با من بجنگی شجاع
مائـل: چرا نتونم بیا
مارکو به مائـل نزدیک شد و خواست ماسکشو بر داره که مائـل جا خالی داد
مارکو: مگه صورتت چی داره که راضی نیستی کسی ببینتش
مائـل: تو. حق نداری به صورتم دست بزنی ( با صدای بلند)
که مارکو تفنگ شو در اورد و مائـل هم تفنگ شو در اورد مارکو میخواست شلیک کنه که................
پارت 3
ویو مائـل
مارکو: سلام مائـل پارسال دوست امسال اشنا خیلی وقته ندیده بودمت
مائـل: عهه نگاخ کنید گنگسترمون انجاست مارکو ادامز
مارکو: هنوز هم همون زبون دار هستی
مائـل: چیکار زبونم بکنم وقتی با ادم نفهمی داره حرف میزنه دست خودش نیست دیگه
مارکو: من بهت میگم چیکارش کنی بده بزار قطع اش کنم
مائـل: عههههه اگه زبون قطع میشد باور کن الان زبون تو رو قطع کرده بودم ولی حیف
مارکو: هووووو بفهم داری با می حرف میزنی
مائـل: ههههههههه ببخشید تازه یادم امد دارم با خر حرف میزنم ( خنده و درحالی که تیکه مینداخت)
مارکو: (درحال که قرمز بود) خودت خر ی اصلا
که حرف شو قطع کردم
مائـل: کای من چیزی نمیشنوم فقط دارم صدای عرعر کردن یه خر رو میشنوم ایا شما زبون خر ها رو میفهمی پس بهم بگپ چی دارع میگه
ویو کای
مارکو خواست با رو با چاقو بزنه که من مچ دستشو گرفت و یه نگاه به من انداخت و گفت
مارکو: واو خیلی جالبه پس بادیگارد هم داری یعنی نمیتونی از خودت مراقبت کنی و میترسی که یه بادیگارد برا خودت گذاشتی و تو خر برو از جلو چشمام کنار من با تو کاری ندارم
کای: اگه نرم میخوای چیکار کنی من باهات کار دارم
مارکو: واو انگار دلت کتک میخواد
کای: منو با کتک تهدید میکنی تهدید نکنن عمل کن
مارکو: چه پرو
مارکو خواست منو بزنه که مائـل با پا امد و زد اونجاش که افتاد زمین
مائـل: تو. حق نداری یا دست. راست من اینطوری عمل کنی وگرنه با من طرفی
مارکو: خانم بی چهره رو باش ( به زور اینا رو گفت
بعد چند مین
مرد های مارکو امدن داخل و مارکو. بلند شد
مارکو: بچه ها ماسک این گاو رو بکنید میخوام ببینم شبیه کیه و. میخوام بکشمش
مرد ها ش.: چشم قربان
کی یکی از شون خواست نزدیک مائـل بشه مائـل از حرکات دفاعی استفاده کرد و. وقتی مرد نزدیک اش شد دستشو پیچوند و انداختش زمین و با پا رفت تو. کمرش و. گفت
مائـل: پس میخواید ماسک مو. در بیارید پس ببینم چند مرده حلاج هستید
دومیه امد که پرتش کرد تو دیوار یکی از پشت میخواست بهش حمله کنه که من شروع کردم به زدنش و همینطور تا اخرین نفر
مائـل: مرد هات هم مثل خودت ان اگه راست میگی تو. با من رو به رو شو مارکو: واقعا دیگه اون دختر 16سال نیستی خیلی تغییر کردی
مائـل: دیگه از هیچی نمیترسم اینو داخل گوشت بزار
مارکو: ببینم میتونی با من بجنگی شجاع
مائـل: چرا نتونم بیا
مارکو به مائـل نزدیک شد و خواست ماسکشو بر داره که مائـل جا خالی داد
مارکو: مگه صورتت چی داره که راضی نیستی کسی ببینتش
مائـل: تو. حق نداری به صورتم دست بزنی ( با صدای بلند)
که مارکو تفنگ شو در اورد و مائـل هم تفنگ شو در اورد مارکو میخواست شلیک کنه که................
۴.۰k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.