فیک یونگی زندگی درخشان
وقتی جواب آزمایش اومد اتو یونگی شکه شدن مثبت بود
ات: یونگی باورم نمیشه تو تو بم خیانت کردی
یونگی : ات باور کن
که یهو پدر یونگی حرفشو قط کرد
پ٫ی : بسه دیگه حالا تو بگو بچه دختره یا پسر
زنه : پسره
پ٫ی: خب پس وارث اصلی اونه
یونگی: چیییی اما پدر
پ٫ی: حرف نباشه از این به بعد این خانوم اینجا زندگی میکنن
ات : پس من چیی؟
یونکی : متاسفم ات
چند روز بعد :
از اون روز نحس زندگیم نابود شده اون زنیکه اومده و همش خودشو به یونگی میماله یونگی هم بدش نمیاد این چند وقته حالم بد میشد یه بیبی چک گرفتم که دیدم مثبته ولی باید بچه رو سقط کنم یونگی نباید بفهمه بیبی چکو انداختم سطل آشغال و رفتم بیرون که یهو یونگی اومد
یونگی: سلام ات این هفته قراره با اون زنیکه برم سفر به اجبار بابام متاسفم نمیتونم پیشت باشم و سر اتو بوسید
ات: نه نه مهم نیس برین خوش بگذره
یونگی : هوم
زنه داد زد : چاگییی با بریم دیگه دیرمون شد
یونگی داد زد : به من نگو چاگییییی
زنه ترسید و دهنشو بست
ات ویو ...
ات: یونگی باورم نمیشه تو تو بم خیانت کردی
یونگی : ات باور کن
که یهو پدر یونگی حرفشو قط کرد
پ٫ی : بسه دیگه حالا تو بگو بچه دختره یا پسر
زنه : پسره
پ٫ی: خب پس وارث اصلی اونه
یونگی: چیییی اما پدر
پ٫ی: حرف نباشه از این به بعد این خانوم اینجا زندگی میکنن
ات : پس من چیی؟
یونکی : متاسفم ات
چند روز بعد :
از اون روز نحس زندگیم نابود شده اون زنیکه اومده و همش خودشو به یونگی میماله یونگی هم بدش نمیاد این چند وقته حالم بد میشد یه بیبی چک گرفتم که دیدم مثبته ولی باید بچه رو سقط کنم یونگی نباید بفهمه بیبی چکو انداختم سطل آشغال و رفتم بیرون که یهو یونگی اومد
یونگی: سلام ات این هفته قراره با اون زنیکه برم سفر به اجبار بابام متاسفم نمیتونم پیشت باشم و سر اتو بوسید
ات: نه نه مهم نیس برین خوش بگذره
یونگی : هوم
زنه داد زد : چاگییی با بریم دیگه دیرمون شد
یونگی داد زد : به من نگو چاگییییی
زنه ترسید و دهنشو بست
ات ویو ...
۸.۳k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.