Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ⁷⁶
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
لبخندم رو که دید نیشخندی زد و لیوان شیرِ داغ رو برداشت:
تهیونگ: قرار نیست تنها برم.
نگاهش رو جدی کرد، حتی کلامش رو:
تهیونگ: توام همراهم میای.
یک آن حس کردم یه سطل آب یخ رو روی تنم خالی کرده.....
ا/ت: با.....با تو بیام؟!.
جرعهای از شیرِ لیوان رو خورد و سرش رو تکون داد و در حال گذاشتنِ لیوان روی میز جواب داد:
تهیونگ: آره، تقریبا یک سالی طول میکشه کارای جفتمونو ردیف کنم که از اینجا بریم. تا اون موقع ماجرای خودمو نایون و به همین شکل حفظ میکنم.
منظورش واضح بود......قراره نایون رو سر بدوونه تا زمان رفتنش از کره.
ا/ت:من قراره خودم تصمیم بگیرم یا بازم میخوای با زور حرف بزنی؟!.
نگاهم کرد:
تهیونگ: بین این دوتا چی میشه؟ زوری نیست، میلی هم نیست.
سریع بلند شدم و گفتم:
ا/ت: من قرار نیست با تو جایی بیام، دیگه این بحث رو پیش من به زبون نیار.
تهیونگ: یعنی نمیخوای بیای؟!.
ا/ت: نه.....
اونقدر محکم گفتم " نه" که حس کردم تمام آدمای توی رستوران همه شنیدن.
نیم نگاهی به اطراف انداخت و روی صندلی جابجا شد و بعد محکم و دستوری گفت:
تهیونگ: بشین.
چشمام رو محکم بستم و باز کردم و نشستم.
تهیونگ: دوسال به هر شکلی که فکر کنی هواتو داشتم،نمیخوام فکر کنی دارم منت میذارم، اما هر جور بخوای حساب کنی تو این مدت من بودم که بالا سرت بودم و حمایتت کردم، همه جوره هواتو داشتم، کاراتو انجام دادم، بیرون، خونه، جلوی این و اون، به قدری حضورم پررنگ بوده که لحظه ی مرگ جین فقط به من زنگ زدی....
ا/ت: با این حرفا میخوای به چی برسی؟آره به تو زنگ زدم چون اون لحظه هول کردم، تو بودی که اون فیلمو براش فرستادی، تو بودی که سعی کردی زندگیمو سیاه کنی که کردی، حالا چی میخوای؟!.
معلومه خیلی عصبانی شده بود که از جای دندوناش آروم توپید:
تهیونگ: دارم محترمانه باهات حرف میزنم. عین سلیطه ها جیغ جیع نکن.
ابروهام بالا پریدن. حالا برخلاف قبل آرامشی در چهره اش نبود. با جدیت و محکم گفت:
تهیونگ: میخوام برم تو رو هم با خودم ببرم، اونجا واسه هردومون زندگی بهتری هست، کسی نیست مارو بپائه چیکار میکنیم یا چرا با هم رابطه داریم....
ا/ت: تو زده به سرت، من میگم ازت متنفرم، میگم ازت بدم میاد تو میگی با هم بریم خارج تا دوباره مجبور بشم تحملت کنم؟!.
دستش رو محکم روی میز زد. شونه هام بالا پریدن و چشمام رو بستم.
ₚₐᵣₜ⁷⁶
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
لبخندم رو که دید نیشخندی زد و لیوان شیرِ داغ رو برداشت:
تهیونگ: قرار نیست تنها برم.
نگاهش رو جدی کرد، حتی کلامش رو:
تهیونگ: توام همراهم میای.
یک آن حس کردم یه سطل آب یخ رو روی تنم خالی کرده.....
ا/ت: با.....با تو بیام؟!.
جرعهای از شیرِ لیوان رو خورد و سرش رو تکون داد و در حال گذاشتنِ لیوان روی میز جواب داد:
تهیونگ: آره، تقریبا یک سالی طول میکشه کارای جفتمونو ردیف کنم که از اینجا بریم. تا اون موقع ماجرای خودمو نایون و به همین شکل حفظ میکنم.
منظورش واضح بود......قراره نایون رو سر بدوونه تا زمان رفتنش از کره.
ا/ت:من قراره خودم تصمیم بگیرم یا بازم میخوای با زور حرف بزنی؟!.
نگاهم کرد:
تهیونگ: بین این دوتا چی میشه؟ زوری نیست، میلی هم نیست.
سریع بلند شدم و گفتم:
ا/ت: من قرار نیست با تو جایی بیام، دیگه این بحث رو پیش من به زبون نیار.
تهیونگ: یعنی نمیخوای بیای؟!.
ا/ت: نه.....
اونقدر محکم گفتم " نه" که حس کردم تمام آدمای توی رستوران همه شنیدن.
نیم نگاهی به اطراف انداخت و روی صندلی جابجا شد و بعد محکم و دستوری گفت:
تهیونگ: بشین.
چشمام رو محکم بستم و باز کردم و نشستم.
تهیونگ: دوسال به هر شکلی که فکر کنی هواتو داشتم،نمیخوام فکر کنی دارم منت میذارم، اما هر جور بخوای حساب کنی تو این مدت من بودم که بالا سرت بودم و حمایتت کردم، همه جوره هواتو داشتم، کاراتو انجام دادم، بیرون، خونه، جلوی این و اون، به قدری حضورم پررنگ بوده که لحظه ی مرگ جین فقط به من زنگ زدی....
ا/ت: با این حرفا میخوای به چی برسی؟آره به تو زنگ زدم چون اون لحظه هول کردم، تو بودی که اون فیلمو براش فرستادی، تو بودی که سعی کردی زندگیمو سیاه کنی که کردی، حالا چی میخوای؟!.
معلومه خیلی عصبانی شده بود که از جای دندوناش آروم توپید:
تهیونگ: دارم محترمانه باهات حرف میزنم. عین سلیطه ها جیغ جیع نکن.
ابروهام بالا پریدن. حالا برخلاف قبل آرامشی در چهره اش نبود. با جدیت و محکم گفت:
تهیونگ: میخوام برم تو رو هم با خودم ببرم، اونجا واسه هردومون زندگی بهتری هست، کسی نیست مارو بپائه چیکار میکنیم یا چرا با هم رابطه داریم....
ا/ت: تو زده به سرت، من میگم ازت متنفرم، میگم ازت بدم میاد تو میگی با هم بریم خارج تا دوباره مجبور بشم تحملت کنم؟!.
دستش رو محکم روی میز زد. شونه هام بالا پریدن و چشمام رو بستم.
۴.۹k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.