فیک( من♡ تو) پارت ۲۷
فیک( من♡ تو) پارت ۲۷
ا.تو ویو
با صدای در از خواب بیدار شدم...از رو تخت پاشدم و درو باز کردم...اصن به خودم نبودم......از خواب نمیتونستم چشمامو وا کنم...
هر چی دهنم اومد به جونگکوک گفتم....و بعدش دنبالش رفتم..........نمیدونستم ک اگه دستم بهش برسه چی میشه...اما بازم رفتم دنبالش..........
از پله ها پایین رفتم....پسرا داشتن صبحونه میخوردن.....ازشون پرسیدم..........تا نامجون حرف بزنه.....ک قبل از اینکه حرفشو بزنه جیغ کشید.......
فهمیدم جونگکوکه.......
رفت جلوش وایستادم...سرشو بلند کرد ک باهاش چشم تو چشم شدم....بازم ی حس خوب........
بهمگفت برم آماده شم...ک باید بریم کمپانی......و منم حرفشو گوش دادم....چون اون چشما منو اینجوری میکرد......
از پله ها بالا رفتم و داخل اتاقم شدم.....سریع ی دوش گرفتم و یلباس از کمدم برداشتم و تنم کردم.......
از اتاقم بیرون اومدم.....و رفتم پایین ......نامجون و تهیونگ نبود.......گفتم...
ا.ت: پس نامجون و تهیونگ کجاست....
جیهوپ: اونا رفتن آماده شن.......
جیمین: آره توهم بیا ..الان دیر میشه........
رفتم و کنارِ جونگکوک نشستم......واقعا باید ازش عذرخواهی کنم...رفتارِ ک چند لحظه قبل باهاش داشتم درست نبود........
ا.ت: خب.....اوهوم اوهوم....
جونگکوک: نیاز نيست.....
ا.ت: ها.....( با دهن باز)...
جونگکوک: دهنتو ببند ....
ا.ت: از کجا فهمیدی.......
جونگکوک: نمیدونم...شاید حس ششم اینجور گفت......
ا.ت:هه...مزه نپرون.....خب راست میگم....تو چجوری فهمیدی من میخام معذرت بخام .....
جونگکوک: چه معذرت....
ا.ت: آره خب میخاستم واسه رفتار چند لحظه قبلم معذرت بخام........
جونگکوک: آره..آره......
ا.ت: تو فک کردی چه میگم.....؟.هوم...
جونگکوک: خب فک کردم میخای بگی ک اگه یبار دیگه مسخرت کنم....
دهنم پر بود نتونستم جلومو بگیرم و بلند خندیدم............
ا.ت: ههههههههههه
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
پارت بعدی رو شاید شب بزارم 💜
ا.تو ویو
با صدای در از خواب بیدار شدم...از رو تخت پاشدم و درو باز کردم...اصن به خودم نبودم......از خواب نمیتونستم چشمامو وا کنم...
هر چی دهنم اومد به جونگکوک گفتم....و بعدش دنبالش رفتم..........نمیدونستم ک اگه دستم بهش برسه چی میشه...اما بازم رفتم دنبالش..........
از پله ها پایین رفتم....پسرا داشتن صبحونه میخوردن.....ازشون پرسیدم..........تا نامجون حرف بزنه.....ک قبل از اینکه حرفشو بزنه جیغ کشید.......
فهمیدم جونگکوکه.......
رفت جلوش وایستادم...سرشو بلند کرد ک باهاش چشم تو چشم شدم....بازم ی حس خوب........
بهمگفت برم آماده شم...ک باید بریم کمپانی......و منم حرفشو گوش دادم....چون اون چشما منو اینجوری میکرد......
از پله ها بالا رفتم و داخل اتاقم شدم.....سریع ی دوش گرفتم و یلباس از کمدم برداشتم و تنم کردم.......
از اتاقم بیرون اومدم.....و رفتم پایین ......نامجون و تهیونگ نبود.......گفتم...
ا.ت: پس نامجون و تهیونگ کجاست....
جیهوپ: اونا رفتن آماده شن.......
جیمین: آره توهم بیا ..الان دیر میشه........
رفتم و کنارِ جونگکوک نشستم......واقعا باید ازش عذرخواهی کنم...رفتارِ ک چند لحظه قبل باهاش داشتم درست نبود........
ا.ت: خب.....اوهوم اوهوم....
جونگکوک: نیاز نيست.....
ا.ت: ها.....( با دهن باز)...
جونگکوک: دهنتو ببند ....
ا.ت: از کجا فهمیدی.......
جونگکوک: نمیدونم...شاید حس ششم اینجور گفت......
ا.ت:هه...مزه نپرون.....خب راست میگم....تو چجوری فهمیدی من میخام معذرت بخام .....
جونگکوک: چه معذرت....
ا.ت: آره خب میخاستم واسه رفتار چند لحظه قبلم معذرت بخام........
جونگکوک: آره..آره......
ا.ت: تو فک کردی چه میگم.....؟.هوم...
جونگکوک: خب فک کردم میخای بگی ک اگه یبار دیگه مسخرت کنم....
دهنم پر بود نتونستم جلومو بگیرم و بلند خندیدم............
ا.ت: ههههههههههه
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
پارت بعدی رو شاید شب بزارم 💜
۱۰.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲