به وقت عاشقی
#رمان
#رمان_عاشقانه
پارت چارده
شایان
آرام خیلی هم باید از اینکه جلو بقیه بهش گفتم نامزدم خوشحال باشه برای خودم با اون چشمای خاکستریم یه چشمک زدم
شهرزاد ــ داداش خول شدی؟
ــ نچ
شهرزاد ــ چرا برای خودت چشمک میزنی؟
پیراهنمو در آوردم تو اون خونه به اون بزرگی مامان حاضر نبود خدمتکار بیاره چون میگفت لای دست و پامن
شهرزاد ــ هیـــــــــــــــــــــــــــع داداش (از اینجا به بعد به ترتیب شهرزاد و شایان صحبت میکنن)
ــ بــــــــــــــــــــعله
شهرزادــ پشت کمرت کبوده
تک خنده ای زدم دختره دیونه نگاه چیکار کرده با من
شهرزادــ داداش خدایی راستشو بگو دعوا کردی؟
ــ خل شدیها دعوام کجا بود
ــ خب اینا چیه؟
ــ مال دعوا هست اما نه دعوایی که تو فکر میکنی
ــ پس این چیه؟
ــ جتی کفش همکارمه
ــ اخه همکارت چیکار به تو داره که با پاشنه کفش بیوفته دنبالت؟
ــ چیکار به این کارا داری
ــ دوستش داری نه
ــ نه
ــ چرا زدتت
ــ بهش یه چی گفتم اونم شروع کرد به زدن
اینقدر سوال پرسید که مجبور شدم ماجرا رو براش تعریف کنم
ــ حالا اسمش چیه
ــ به چه دردت میخوره
ــ همون دختریه که اون روز با گوشیه من با خاک یک سانت کرد؟
ــ اوف آره
ــ خب اسمش، سنش؟؟
ــ آرام فکر کنم حدود بیست و دو سه سال
ــ برات جورش میکنم
ــ یه وقت بشنوم همچین کاری کردی جرواجرت میکنم
ــ خب مگه نمیخوایش که بهش گفتی نامزد
ــ دارم عذابش میدم
ــ ولی خدایی دستش طلا که اینقد زدتت
ــ خنگول تو الان باید خواهر شوهر بازی در بیاری بگی دستش بشکنه
ــ خب چیکار کنم به نظرم حقته
ــ برو بیرون تا نزدمت
ــ منو تهدید میکنی
ــ گوشیتو چک میکنما
ــ خیل خب کارش تموم شد من رفتم.
واز اتاق زد بیرون
ــ دختره ی خل
ــ چیزی گفتی داداش
ــ نه
یه نفس عمیق کشیدم و یه دوش گرفتم و رفتم خوابیدم
آرام
عصبی از اتاق زدم بیرون و قیافه خندونشو دیدم ای جن بگیرت که الان از این پیروزی خوشحالی
رفتم سوار ماشینم شدم. دیدم سوار یه پورشه سیاه شد و از پارکینگ رفت بیرون . ای جن بگیرت
رسیدم خونه درو باز کردم دیدم مازیار داخله
مازیار ــ سلام آرامم
ــ میم مالکیت رو حذف کن
مازیارــ اما تو هنوزم مال منی
ــ نه خیر بودم تا وقتی که اون غلطو نکرده بودی
پرهام که اون وسط گیج نگاهمون میکرد قیافه با مزه ای داشت که آرتام اومد
یا خدا خودتت کمک کن دعوا نشه
آرتام ــ داشتی چی بلغور میکردی کثافت
مازیار ــ به سلام برادر زن
ارتام ــ جرعت داری یه بار دیگه بگی میگیرم مثل سگ میزنمت
مازیارــ اومدم زنمو ببرم
جیغ کشیدم ــ آره زنت بودم اما الان دو ماهه طلاق گرفتیم حواست هست که
اومد جلوم زانو زد ــ ترو خدا منو ببخش من عوض شدم
ادامه پارت بعد
#رمان_عاشقانه
پارت چارده
شایان
آرام خیلی هم باید از اینکه جلو بقیه بهش گفتم نامزدم خوشحال باشه برای خودم با اون چشمای خاکستریم یه چشمک زدم
شهرزاد ــ داداش خول شدی؟
ــ نچ
شهرزاد ــ چرا برای خودت چشمک میزنی؟
پیراهنمو در آوردم تو اون خونه به اون بزرگی مامان حاضر نبود خدمتکار بیاره چون میگفت لای دست و پامن
شهرزاد ــ هیـــــــــــــــــــــــــــع داداش (از اینجا به بعد به ترتیب شهرزاد و شایان صحبت میکنن)
ــ بــــــــــــــــــــعله
شهرزادــ پشت کمرت کبوده
تک خنده ای زدم دختره دیونه نگاه چیکار کرده با من
شهرزادــ داداش خدایی راستشو بگو دعوا کردی؟
ــ خل شدیها دعوام کجا بود
ــ خب اینا چیه؟
ــ مال دعوا هست اما نه دعوایی که تو فکر میکنی
ــ پس این چیه؟
ــ جتی کفش همکارمه
ــ اخه همکارت چیکار به تو داره که با پاشنه کفش بیوفته دنبالت؟
ــ چیکار به این کارا داری
ــ دوستش داری نه
ــ نه
ــ چرا زدتت
ــ بهش یه چی گفتم اونم شروع کرد به زدن
اینقدر سوال پرسید که مجبور شدم ماجرا رو براش تعریف کنم
ــ حالا اسمش چیه
ــ به چه دردت میخوره
ــ همون دختریه که اون روز با گوشیه من با خاک یک سانت کرد؟
ــ اوف آره
ــ خب اسمش، سنش؟؟
ــ آرام فکر کنم حدود بیست و دو سه سال
ــ برات جورش میکنم
ــ یه وقت بشنوم همچین کاری کردی جرواجرت میکنم
ــ خب مگه نمیخوایش که بهش گفتی نامزد
ــ دارم عذابش میدم
ــ ولی خدایی دستش طلا که اینقد زدتت
ــ خنگول تو الان باید خواهر شوهر بازی در بیاری بگی دستش بشکنه
ــ خب چیکار کنم به نظرم حقته
ــ برو بیرون تا نزدمت
ــ منو تهدید میکنی
ــ گوشیتو چک میکنما
ــ خیل خب کارش تموم شد من رفتم.
واز اتاق زد بیرون
ــ دختره ی خل
ــ چیزی گفتی داداش
ــ نه
یه نفس عمیق کشیدم و یه دوش گرفتم و رفتم خوابیدم
آرام
عصبی از اتاق زدم بیرون و قیافه خندونشو دیدم ای جن بگیرت که الان از این پیروزی خوشحالی
رفتم سوار ماشینم شدم. دیدم سوار یه پورشه سیاه شد و از پارکینگ رفت بیرون . ای جن بگیرت
رسیدم خونه درو باز کردم دیدم مازیار داخله
مازیار ــ سلام آرامم
ــ میم مالکیت رو حذف کن
مازیارــ اما تو هنوزم مال منی
ــ نه خیر بودم تا وقتی که اون غلطو نکرده بودی
پرهام که اون وسط گیج نگاهمون میکرد قیافه با مزه ای داشت که آرتام اومد
یا خدا خودتت کمک کن دعوا نشه
آرتام ــ داشتی چی بلغور میکردی کثافت
مازیار ــ به سلام برادر زن
ارتام ــ جرعت داری یه بار دیگه بگی میگیرم مثل سگ میزنمت
مازیارــ اومدم زنمو ببرم
جیغ کشیدم ــ آره زنت بودم اما الان دو ماهه طلاق گرفتیم حواست هست که
اومد جلوم زانو زد ــ ترو خدا منو ببخش من عوض شدم
ادامه پارت بعد
۳.۳k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.