فیک جیمین(عشق بی پایان من)پارت۳
جیمین ویو
ساعت۹:۰ بود و من تازه یادم اومد که قرار امروز با پسرا برم بیرون
بعد کلی گشتن یه هودی مشکی با یه شلوار جین پوشیدم و راه افتادم
وقتی رسیدم دم کافه ساعت۹:۲۰ بود رفتم داخل و بعدش اعضارو دیدم رفتم سمتشون و سلام کردم
نامجون:سلام جناب پارک میخوای برگرد خونه دوباره بیا دیرتر برسی
جیمین:نامجونا انقدر غر نزن
بیاین به کارمون برسیم
اعضا:باشه شروع کنیم
جین:نظرتون چیه قبل کار یه چیزی سفارش بدیم؟
تهیونگ:من که موافقم
جیمین:تهیونگ انقدر عوضی نباش
تهیونگ:جیمینا میخوام باهاش یکم بازی کنم
ا.ت ویو
ساعت ۹:۳۰ بود
داشتم سفارش ها رو میبردم
که رئیس صدام و گفت:ا.ت برو از میز۷سفارش بگیر.....ولی مراقب باش
چون دوباره پارک جیمین اومده
ا.ت:چ...چشم(با نگرانی)
وقتی داشتم میرفتم سفارش بگیرم از دستشویی صدا اومد منم که فضول رفتم گوش بدم ببینم چی دارن میگن متوجه شدم دونفر بودن
ناشناس۱:باید همینجا کارشو تموم کنیم
ناشناس۲:مطمعنی....چون اگه پارک جیمین و دوستاش جون سلام به در ببرن ولمون نمی کنن
ا.ت ویو
وقتی اینو گفتم
سریع از دستشویی رفتم بیرون و با یکی بر خورد کردم
اون....جناب پارک بود
منو کنار زد و خواست وارد دست شویی بشه که دستشو مهحکم گرفتم و با لکنت گفتم:لطفا نرو
تلاش کرد دستشو از دستم بکش بیرو اما من محکم تر دستشو گرفتم
جیمین ویو
دستشویی داشتم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم و قتی خواستم برم تو به یکی بر خورد کردم این همون دختره بود
کنارش زدم و وقتی که خواستم برم تو اون دختر دستمو گرفت و گفت:لطفا نرو
یه لحظه نا خواسته قلبم لرزید
ولی بازم تلاش کردم که دستمو از دستش بکشم بیرو ولی دستمو محکم تر گرفت و سرشو انداخته بود پایین
و یهو احساس کردم داره منو دنبال خودش میکشه
دستمو گرفته بود داشت سمت در خورو جی میدویید و منو دنبال خودش میکشوند وقتی از در رد شدیم صدای شکستن شیشه های کافه اومد و من به دست اون دختر نگاه میکردم گلوله خورده بود تو دستش اما به روی خودش نمی آورد
همه ی اینا برای کمک به من بود؟
ا.ت ویو
وقتی به در شلیک کردن تیر مستقیم خورد توی دستم ولی من دردشو احساس نمی کردم چون از اون عوضی خیلی کتک خورده بودم
یهو نگاهم به جناب پارک افتاد و سریع تعظیم کردم و گفتم:ببخشید که توی کارتون دخالت کردم....
گایز اینم از این پارت ببخشید خیلی دیر شد💜
ساعت۹:۰ بود و من تازه یادم اومد که قرار امروز با پسرا برم بیرون
بعد کلی گشتن یه هودی مشکی با یه شلوار جین پوشیدم و راه افتادم
وقتی رسیدم دم کافه ساعت۹:۲۰ بود رفتم داخل و بعدش اعضارو دیدم رفتم سمتشون و سلام کردم
نامجون:سلام جناب پارک میخوای برگرد خونه دوباره بیا دیرتر برسی
جیمین:نامجونا انقدر غر نزن
بیاین به کارمون برسیم
اعضا:باشه شروع کنیم
جین:نظرتون چیه قبل کار یه چیزی سفارش بدیم؟
تهیونگ:من که موافقم
جیمین:تهیونگ انقدر عوضی نباش
تهیونگ:جیمینا میخوام باهاش یکم بازی کنم
ا.ت ویو
ساعت ۹:۳۰ بود
داشتم سفارش ها رو میبردم
که رئیس صدام و گفت:ا.ت برو از میز۷سفارش بگیر.....ولی مراقب باش
چون دوباره پارک جیمین اومده
ا.ت:چ...چشم(با نگرانی)
وقتی داشتم میرفتم سفارش بگیرم از دستشویی صدا اومد منم که فضول رفتم گوش بدم ببینم چی دارن میگن متوجه شدم دونفر بودن
ناشناس۱:باید همینجا کارشو تموم کنیم
ناشناس۲:مطمعنی....چون اگه پارک جیمین و دوستاش جون سلام به در ببرن ولمون نمی کنن
ا.ت ویو
وقتی اینو گفتم
سریع از دستشویی رفتم بیرون و با یکی بر خورد کردم
اون....جناب پارک بود
منو کنار زد و خواست وارد دست شویی بشه که دستشو مهحکم گرفتم و با لکنت گفتم:لطفا نرو
تلاش کرد دستشو از دستم بکش بیرو اما من محکم تر دستشو گرفتم
جیمین ویو
دستشویی داشتم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم و قتی خواستم برم تو به یکی بر خورد کردم این همون دختره بود
کنارش زدم و وقتی که خواستم برم تو اون دختر دستمو گرفت و گفت:لطفا نرو
یه لحظه نا خواسته قلبم لرزید
ولی بازم تلاش کردم که دستمو از دستش بکشم بیرو ولی دستمو محکم تر گرفت و سرشو انداخته بود پایین
و یهو احساس کردم داره منو دنبال خودش میکشه
دستمو گرفته بود داشت سمت در خورو جی میدویید و منو دنبال خودش میکشوند وقتی از در رد شدیم صدای شکستن شیشه های کافه اومد و من به دست اون دختر نگاه میکردم گلوله خورده بود تو دستش اما به روی خودش نمی آورد
همه ی اینا برای کمک به من بود؟
ا.ت ویو
وقتی به در شلیک کردن تیر مستقیم خورد توی دستم ولی من دردشو احساس نمی کردم چون از اون عوضی خیلی کتک خورده بودم
یهو نگاهم به جناب پارک افتاد و سریع تعظیم کردم و گفتم:ببخشید که توی کارتون دخالت کردم....
گایز اینم از این پارت ببخشید خیلی دیر شد💜
۵.۰k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.