Part⁴
Part⁴
(عشق بی پایان)
راوی
جیمین ناخواسته ات رو بغل کرد
جیمین ویو
نمیدونم توی اون دختر چی بود ولی یه لحظه دلم خواست بغلش کنم و ناخواسته بغلش کردم بوی هانول رو میداد
ات ویو
احساس کردم پارک جیمین منو بغل کرده
ات:د...داری...چ...چیکار میکنی(ترسیده)
راوی
جیمین سریع از ات جدا شد رفت تو کافه
دید تهیونگ و نامجون تیر خوردن و جیمین زنگ زد به بیمارستان تا یه ماشین بفرستن جیمین میدونست که با زنگ زدن به بیمارستان خودشو تو دردسر میندازه ولی جون دوستاش مهم تر بود گوشی جیمین زنگ خورد و جیمین نگاهی به اسم کسی که زنگ زده کرد و بعد جواب داد
( هانول دوست دختر جیمینه)
جیمین:الو هانول من جاییم نمیتونم باهات حرف بزنم
هانول:آره منم اگه یه دختر جلوی کافه بغل کرده بودم به دوست دخترم همینو میگفتم (گریه الکی)
جیمین:منظورت کدو...هانول صبر کن تو از کجا منو دیدی؟
هانول:خوب چیز جیمین اومده بودم بیرون با دوستام بگردم
جیمین:هانول میدونی نباید به من یه نفر دروغ بگی
هانول:خوب داشتم از...بار میومدم بیرون که دیدمت
جیمین:هانول تو با اجازه کدوم خری رفتی بار(فرا تر از عربده😂)
هانول:اوپا باور کن اون چیزی که فکر میکنی نیست
جیمین:هانول تنها کاری که از دستت بر میاد اینکه دهنتو ببندی(عربده و عصبی)
هانول:اما....
جیمین:گفتم دهنتو ببند(عربده)
راوی ویو
جیمین گوشی رو قطع کرد و و تهیونگو نامجونو گذاشت توی آمبولانس و بردنشون
ات ویو
یهو یه دختره که شکل ج. ن. د. ها بود اومد سمتم و یه دونه خوابوند زیر گوش و گفت: اگه یه بار دیگه سمت جیمین ببینمت خودم میکشمت هرزه
ات:جیمین کیه؟
دختر ناشناس:پارک جیمین
ات:من چرا باید اصلاً سمت جناب پارک برم؟
دختر ناشناس:دختره عوضی تلاش نکن نزدیک جیمین بشی اون همیشه منو میخواد نه تورو
ات:من چرا اصلاً باید بخوام برم سمت پارک جیمی وقتی میدونم اگه نزدیکش بشم جونم در خطره
دختر ناشناس: حالا من بهت هشدارات لازمو دادم نزدیک پارک نشو اون مال منه
ات:چرا باید نزدیک اون پارک بشم ارزونی خودت حالا گمشو
راوی ویو
ات رفت سمت آمبولانسی که اونجا بود و گفت:میشه دست منو باندپیچی کنید تیر خورده
پرستار:باشه تو هم همراه ما به بیمارستان بیا...خودت ماشین داری؟
ات:ندارم ولی اگه داشتمم با این دست نمی تونم ماشین رو برونم
پرستار:درسته...خب سوار شو
راوی ویو
ات سوار ماشین شد.....
خب اینم از پارت4 ببخشید دیرشد🌝💜
(عشق بی پایان)
راوی
جیمین ناخواسته ات رو بغل کرد
جیمین ویو
نمیدونم توی اون دختر چی بود ولی یه لحظه دلم خواست بغلش کنم و ناخواسته بغلش کردم بوی هانول رو میداد
ات ویو
احساس کردم پارک جیمین منو بغل کرده
ات:د...داری...چ...چیکار میکنی(ترسیده)
راوی
جیمین سریع از ات جدا شد رفت تو کافه
دید تهیونگ و نامجون تیر خوردن و جیمین زنگ زد به بیمارستان تا یه ماشین بفرستن جیمین میدونست که با زنگ زدن به بیمارستان خودشو تو دردسر میندازه ولی جون دوستاش مهم تر بود گوشی جیمین زنگ خورد و جیمین نگاهی به اسم کسی که زنگ زده کرد و بعد جواب داد
( هانول دوست دختر جیمینه)
جیمین:الو هانول من جاییم نمیتونم باهات حرف بزنم
هانول:آره منم اگه یه دختر جلوی کافه بغل کرده بودم به دوست دخترم همینو میگفتم (گریه الکی)
جیمین:منظورت کدو...هانول صبر کن تو از کجا منو دیدی؟
هانول:خوب چیز جیمین اومده بودم بیرون با دوستام بگردم
جیمین:هانول میدونی نباید به من یه نفر دروغ بگی
هانول:خوب داشتم از...بار میومدم بیرون که دیدمت
جیمین:هانول تو با اجازه کدوم خری رفتی بار(فرا تر از عربده😂)
هانول:اوپا باور کن اون چیزی که فکر میکنی نیست
جیمین:هانول تنها کاری که از دستت بر میاد اینکه دهنتو ببندی(عربده و عصبی)
هانول:اما....
جیمین:گفتم دهنتو ببند(عربده)
راوی ویو
جیمین گوشی رو قطع کرد و و تهیونگو نامجونو گذاشت توی آمبولانس و بردنشون
ات ویو
یهو یه دختره که شکل ج. ن. د. ها بود اومد سمتم و یه دونه خوابوند زیر گوش و گفت: اگه یه بار دیگه سمت جیمین ببینمت خودم میکشمت هرزه
ات:جیمین کیه؟
دختر ناشناس:پارک جیمین
ات:من چرا باید اصلاً سمت جناب پارک برم؟
دختر ناشناس:دختره عوضی تلاش نکن نزدیک جیمین بشی اون همیشه منو میخواد نه تورو
ات:من چرا اصلاً باید بخوام برم سمت پارک جیمی وقتی میدونم اگه نزدیکش بشم جونم در خطره
دختر ناشناس: حالا من بهت هشدارات لازمو دادم نزدیک پارک نشو اون مال منه
ات:چرا باید نزدیک اون پارک بشم ارزونی خودت حالا گمشو
راوی ویو
ات رفت سمت آمبولانسی که اونجا بود و گفت:میشه دست منو باندپیچی کنید تیر خورده
پرستار:باشه تو هم همراه ما به بیمارستان بیا...خودت ماشین داری؟
ات:ندارم ولی اگه داشتمم با این دست نمی تونم ماشین رو برونم
پرستار:درسته...خب سوار شو
راوی ویو
ات سوار ماشین شد.....
خب اینم از پارت4 ببخشید دیرشد🌝💜
۵.۷k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.