پارت«⁶
پارت«⁶
فیک«ازدواج اجباری؟»
""""""""""""""""""""""""""""""""
ادامه مکالمه«
_الان وقت این حرفاستتتتتتتتتت؟«بغض»
ته«هی کوک اروم باشش، تو قرار نیست بزاری این اتفاق بیوفته خب؟
_چجوریی؟«بغض و داد»
ته«تورو خدا اروم باش لطفااااا
_بعدا حرف میزنیم:)«بغص»
پایان مکالمه»
م.ک«پسرم جی شده؟؟
_هیچی مامان من میرم خونه«بغض»
م.ک«باشه پسرم
از اون خونه لعنتی اومدم بیرون بغض هر لحظه بیشتر خفم میکرد سوار ماشینم شدم زدم زیر گریه حتی خودمم باورم نمیشد بزرگ ترین مافیا جهان جئون جونگکوک سر یه دختر گریه کنه:)!
ویو ات«وا این چش بود همینجوری گذاشت رفت، ولش گشنم بود رفتم سروقت یخچال یع کیک شکلاتی و شیر کاکائو برداشتم اومدم بیرون که یکی از خدمتکارا که از قَضا دوس دختر جونگهو بود واسم زیر پایی گرفت«دختر پولداریه ولی برای اینکه پیشه جونگهو باشه خدمتمار خونشون شده» و با شکمم افتادم روی لبه ی پله، شکمم خیلی درد میکرد یه مایه ی لجز هم احساس میکردم با هزار جور بدبختی بلند شدم لنگون لنگون رفتم پیشه مامانم اینا نشستم پیششون که مامان با تعجب نگام کرد
م.ب«هی دخترم لباست جرا خونیه؟
+چی لباسم«بغض و جشای پر از اشک»
#بورامممم چی شدی؟«عصبی»
+د.هق.ا.هق.ش.هق.ت.هق.م.هق.میومدم که لانا هقق برام زیر پایی گرفت و افتادم روی لبه ی پله خیلی دردم میکنه«گریه شدید»
#زدم تو صورتش چون میدونستم دروغ میده
+مگه مریضییییییییی خودم اینجا دارم سر اون دوس دختر عوضیه تو درد میکشم بعدم میزنی تو صورتممممم«داد. گریه.بعد دستشم گذاشته بود روی شکمش و وایساده بود»
#از کجا معلوم دروغ نمیگی؟«فوق عصبی، نگاه ترسناک»
+دربینا اونارو چک کن، ولی اگر کار خودش بود حتی دیکه تو صورتتم نگاه نمیکنم«گریه»
#رفتم نگاهی به دربینا انداختم کار لانا بود:)مثل اینکه ریدم🤦🏻♀️ (✪‿✪)
رفتم سمت بورام و دستاشو گرفتم
+به من دس نزن، اون از سوریا این از لانا واقعا واست متاسفم«گریه»
+دستمو از دستش مشیدم و گوشیمو برداشتم«ازین به بعد علامتارو برای اینکه بگم ویو ی کدوم یکی از شخصیتاس میزارم»و زنگ کوک زدم بعد از دو بوق حواب داد
مکالمشون«
+سلام«لرزون»
_سلام«فین فین»
+میشه بیای دنبالم؟
_هوم.... وایسا چی؟«صدای کرفته»
+بیا دنبالم
_اوکی
پایان مکالمه»
.
.
.
رفتم پالتومو برداشتم و سریع بدون اینکه حرفی بزنم سوار ماشین کوک شدم
_سلام، چ.چ.چرا لباست خونیه؟؟«نگران»
+هلو، هیچی دوس دختر کصخل جونگهو اینکارو کرد میشه ببریم درمانگاه؟
_هوم باشه:)
الان پارت بعدو میزارم:)
فیک«ازدواج اجباری؟»
""""""""""""""""""""""""""""""""
ادامه مکالمه«
_الان وقت این حرفاستتتتتتتتتت؟«بغض»
ته«هی کوک اروم باشش، تو قرار نیست بزاری این اتفاق بیوفته خب؟
_چجوریی؟«بغض و داد»
ته«تورو خدا اروم باش لطفااااا
_بعدا حرف میزنیم:)«بغص»
پایان مکالمه»
م.ک«پسرم جی شده؟؟
_هیچی مامان من میرم خونه«بغض»
م.ک«باشه پسرم
از اون خونه لعنتی اومدم بیرون بغض هر لحظه بیشتر خفم میکرد سوار ماشینم شدم زدم زیر گریه حتی خودمم باورم نمیشد بزرگ ترین مافیا جهان جئون جونگکوک سر یه دختر گریه کنه:)!
ویو ات«وا این چش بود همینجوری گذاشت رفت، ولش گشنم بود رفتم سروقت یخچال یع کیک شکلاتی و شیر کاکائو برداشتم اومدم بیرون که یکی از خدمتکارا که از قَضا دوس دختر جونگهو بود واسم زیر پایی گرفت«دختر پولداریه ولی برای اینکه پیشه جونگهو باشه خدمتمار خونشون شده» و با شکمم افتادم روی لبه ی پله، شکمم خیلی درد میکرد یه مایه ی لجز هم احساس میکردم با هزار جور بدبختی بلند شدم لنگون لنگون رفتم پیشه مامانم اینا نشستم پیششون که مامان با تعجب نگام کرد
م.ب«هی دخترم لباست جرا خونیه؟
+چی لباسم«بغض و جشای پر از اشک»
#بورامممم چی شدی؟«عصبی»
+د.هق.ا.هق.ش.هق.ت.هق.م.هق.میومدم که لانا هقق برام زیر پایی گرفت و افتادم روی لبه ی پله خیلی دردم میکنه«گریه شدید»
#زدم تو صورتش چون میدونستم دروغ میده
+مگه مریضییییییییی خودم اینجا دارم سر اون دوس دختر عوضیه تو درد میکشم بعدم میزنی تو صورتممممم«داد. گریه.بعد دستشم گذاشته بود روی شکمش و وایساده بود»
#از کجا معلوم دروغ نمیگی؟«فوق عصبی، نگاه ترسناک»
+دربینا اونارو چک کن، ولی اگر کار خودش بود حتی دیکه تو صورتتم نگاه نمیکنم«گریه»
#رفتم نگاهی به دربینا انداختم کار لانا بود:)مثل اینکه ریدم🤦🏻♀️ (✪‿✪)
رفتم سمت بورام و دستاشو گرفتم
+به من دس نزن، اون از سوریا این از لانا واقعا واست متاسفم«گریه»
+دستمو از دستش مشیدم و گوشیمو برداشتم«ازین به بعد علامتارو برای اینکه بگم ویو ی کدوم یکی از شخصیتاس میزارم»و زنگ کوک زدم بعد از دو بوق حواب داد
مکالمشون«
+سلام«لرزون»
_سلام«فین فین»
+میشه بیای دنبالم؟
_هوم.... وایسا چی؟«صدای کرفته»
+بیا دنبالم
_اوکی
پایان مکالمه»
.
.
.
رفتم پالتومو برداشتم و سریع بدون اینکه حرفی بزنم سوار ماشین کوک شدم
_سلام، چ.چ.چرا لباست خونیه؟؟«نگران»
+هلو، هیچی دوس دختر کصخل جونگهو اینکارو کرد میشه ببریم درمانگاه؟
_هوم باشه:)
الان پارت بعدو میزارم:)
۸.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.