چشمان خمار تو پارت هفت
#_چشمان_خمار_تو #پارت_هفت
لباسشو عوض کرد! هودی مشکیسفیدی با شلوار لی چسب پوشید! کلاهو تا پیشونیش کشید! گوشیشو برداشت و از اتاق بیرون زد...
بلافاصله م.ج لب زد:
م.ج: عااا پسرم جایی میری؟؟
×نظرت عوض شد؟؟
_اه واقعا ک...آره! میرم جای دوستدخترم!
م.ج: عکسشو داری؟ نمیشه بیاریش خونه؟
×اه واقعااااااا؟
حسابی کلافه شده بود!
محل نداد و رفت و درم بست!
بخاطر همین چیزا بود ک نمیتونست تو آمریکا تحمل کنه...
مثل همیشه توی گیمنت قرار بود همو ببینن...جای همیشگی...
گیمنت نه شلوغ بود و نه خلوت...
روی صندلی گیمنت نشست، هنوز الکس نیومده بود!
یکم با گوشیش ور رفت...ب دور و برش نگاهی کرد! همه کاپل بودن! خندهای سر داد...
یهو یکی از اون پسرا دهن باز کرد:
+Is your girlfriend late?(دوستدخترت دیرکرده؟)
_I am single! (من سینگلم!)
+good luck ( موفق باشی)
_Thank you (متشکرم)
...
الکس با یک پس گردنی ب کله کوک ظاهر میشه:
+I am late?( دیر کردم؟)
_Oh fuck you (....)
+l'm sorry (من متاسفم)
نشستن و بعد کلی گپ زدن و گیم ردن و نوشیدنی خوردن کمی بیرون دور زدن...
ساعت ۱۰ و نیم شب بود ک کوک رفت خونه...
_اه مامان...غذا چی داریییم؟
پ.ج: From here, Mr. Jeon (از این ورا آقای جئون)
پسر وحشت زده تعظیم کرد و لب زد:
_پدر...دیر اومدم...؟ عا...میدونی ک...خیلی وقته الکس و ندیدم...
پ.ج: ی چیزی بخور بخواب! فردا از ۹ صبح تا ۶ بعدازظهر باید شرکت باشی...
_ب همین زودی؟؟ عا پدررررر....
پ.ج: آره! فردا پرواز دارم! نیستم!
_او...باشه!
پدر جونگکوک رفت توی اتاقشون! همه خواب بودن...
رفت از توی یخچال چیزی پیدا کنه ک جوکیونگ خواهر کوچیکتر جونگکوک از سر رسید...
×عااا خوش گذشت؟؟ اوپااا بگو دیگه...
جونگکوک با نگاهی همراه با تاسف آروم لب زد:
_حیف ک بقیه خوابن...وگرنه همینجا زنده ب گورت میکردم!
×اوپاااا قهر نکن دیگه..بگو..بوسم کردین هموو؟
_وادفاک جوکیونگ!! کمتر دراما ببین!
×ایش.........عکسشو داری؟
_جوکیونگ..میخوای بمیری؟؟
پ.ج: چخبرتونه؟ جوکیونگ برو توی اتاقت!
×باباااا جونگکوک عکس دوستدخترشو بهم نشون نمیده...
پ.ج: آه جوکیونگ...از آخر داداشتو فراری میدی!
×بابا دیگههه بگو نشونم بدههههه
_جوکیونگگ! دوستدخترم کجا بوود؟؟
پ.ج: جوکیونگ برو بخواب!
×دروغ گو ( رفت )
_(با دهن پر) اه واقعا ک...
پ.ج: ولی جدا...نداری؟
_(یهو پاشد) پدر شما دیگه نه...
پ.ج: اوکی اوکی...ادامه بده...من میرم!
❌اصکی ممنوع❌
لباسشو عوض کرد! هودی مشکیسفیدی با شلوار لی چسب پوشید! کلاهو تا پیشونیش کشید! گوشیشو برداشت و از اتاق بیرون زد...
بلافاصله م.ج لب زد:
م.ج: عااا پسرم جایی میری؟؟
×نظرت عوض شد؟؟
_اه واقعا ک...آره! میرم جای دوستدخترم!
م.ج: عکسشو داری؟ نمیشه بیاریش خونه؟
×اه واقعااااااا؟
حسابی کلافه شده بود!
محل نداد و رفت و درم بست!
بخاطر همین چیزا بود ک نمیتونست تو آمریکا تحمل کنه...
مثل همیشه توی گیمنت قرار بود همو ببینن...جای همیشگی...
گیمنت نه شلوغ بود و نه خلوت...
روی صندلی گیمنت نشست، هنوز الکس نیومده بود!
یکم با گوشیش ور رفت...ب دور و برش نگاهی کرد! همه کاپل بودن! خندهای سر داد...
یهو یکی از اون پسرا دهن باز کرد:
+Is your girlfriend late?(دوستدخترت دیرکرده؟)
_I am single! (من سینگلم!)
+good luck ( موفق باشی)
_Thank you (متشکرم)
...
الکس با یک پس گردنی ب کله کوک ظاهر میشه:
+I am late?( دیر کردم؟)
_Oh fuck you (....)
+l'm sorry (من متاسفم)
نشستن و بعد کلی گپ زدن و گیم ردن و نوشیدنی خوردن کمی بیرون دور زدن...
ساعت ۱۰ و نیم شب بود ک کوک رفت خونه...
_اه مامان...غذا چی داریییم؟
پ.ج: From here, Mr. Jeon (از این ورا آقای جئون)
پسر وحشت زده تعظیم کرد و لب زد:
_پدر...دیر اومدم...؟ عا...میدونی ک...خیلی وقته الکس و ندیدم...
پ.ج: ی چیزی بخور بخواب! فردا از ۹ صبح تا ۶ بعدازظهر باید شرکت باشی...
_ب همین زودی؟؟ عا پدررررر....
پ.ج: آره! فردا پرواز دارم! نیستم!
_او...باشه!
پدر جونگکوک رفت توی اتاقشون! همه خواب بودن...
رفت از توی یخچال چیزی پیدا کنه ک جوکیونگ خواهر کوچیکتر جونگکوک از سر رسید...
×عااا خوش گذشت؟؟ اوپااا بگو دیگه...
جونگکوک با نگاهی همراه با تاسف آروم لب زد:
_حیف ک بقیه خوابن...وگرنه همینجا زنده ب گورت میکردم!
×اوپاااا قهر نکن دیگه..بگو..بوسم کردین هموو؟
_وادفاک جوکیونگ!! کمتر دراما ببین!
×ایش.........عکسشو داری؟
_جوکیونگ..میخوای بمیری؟؟
پ.ج: چخبرتونه؟ جوکیونگ برو توی اتاقت!
×باباااا جونگکوک عکس دوستدخترشو بهم نشون نمیده...
پ.ج: آه جوکیونگ...از آخر داداشتو فراری میدی!
×بابا دیگههه بگو نشونم بدههههه
_جوکیونگگ! دوستدخترم کجا بوود؟؟
پ.ج: جوکیونگ برو بخواب!
×دروغ گو ( رفت )
_(با دهن پر) اه واقعا ک...
پ.ج: ولی جدا...نداری؟
_(یهو پاشد) پدر شما دیگه نه...
پ.ج: اوکی اوکی...ادامه بده...من میرم!
❌اصکی ممنوع❌
۳.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.