چشمان خمار تو پارت شیش
#_چشمان_خمار_تو #پارت_شیش
کوک دفتر رو ترک کرد و قهوه رو توی دستگاه ب حال خودش گذاشت...
توی آسانسور کتش رو درآورد و روی دستش انداخت...
دخترای کارآموز شرکت از هیکل خوشتیپ و سیکسپکایی ک از زیر پیرهنش معلوم میشد ذوق زده تو گوش هم پچپچ میکردن...
کوک ب طرف کافه شرکت رفت و قهوهآمریکانوشو طبق معمول بیرون بر سفارش داد! بسمت پارکینگ شخصیه شرکت رفت و سوار ماشینش شد! کتش رو روی صندلی کنارش گذاشت و بعد از قورتی خوردن قهوه..اونو توی جای لیوان کنار ظبط قرار داد!
ماشین رو روشن و بعد حرکت کرد بسمت خونه!
.
.
عمارت ک نه...ولی بزرگ بود! تم طلایی سفید!
بیشتر از چهارتا خواب داشت! بزرگه بزرگ بود!
حدودا...۱۵۰۰ متر...نصف کمتر از خونه شیشه بود! شیشه ای ک از داخل بیرون دیده میشد! ولی از بیرون داخل نه...
خلاصه...
×ماماااااااان! اوپا اومدههههههه! (دکمه آیفون تصویری رو زد و ب طرف درب رفت)
_او...قیافشو...
×(پرید بغلش)
_اههه واقعا حوصله ندارم جوکیونگ!
×(ازش جدا شد و با زبون بیرونش به سمت آشپز خونه رفت)
کوک با خستگی کتشو روی کاناپه انداخت و خودشم روی کاناپه ولو شد!
م.ج: آه جونگکوکمممم
_او..مامان! همه چی رو به راهه؟؟
م.ج: خوبه...کی تصمیم گرفتی بیای؟؟
×(با سه تا دلستر کنار کوک نشست)
_وااااو اینا برا منه؟؟
م.ج: yes
×اوپا...احیانا...دوستدختر؟؟
_(درحال خوردن دلستر)
م.ج: شنیدم الکس دوستدختر داره...
_(دلستر میپره گلوش) چی؟ الکس؟ دوستدختر؟ محاله...
×اوپا...نمیخوای دوستدختر داشته باشی؟
م.ج: الان..۲۴ سالته...فارقالتحصیل هم شدی...هوم؟
×کسیام سرا(حرفش قط شد)
_اههههه ی دلستر برام اوردینااا
_من میرم بخوابم! (رفت توی اتاقش!)
((زنگگوشی))
_اههههه ( پاسخ تماس)
_what's wrong with u? (چته؟)
+Fuck, I'm Alex (لعنتی من الکسم)
_اه واقعا ک...
+what? (چی؟)
_I was not with you!(با تو نبودم)
+Come to the game...( بیا تو بازی)
_I am in a villa in America ( من توی ویلای آمریکام)
+Oh shit boy! when did you come? (او شعت پسر! کی اومدی؟)
_Today ( امروز)
+come to me ( پاشو بیااا
_now? ( الان؟)
+yes boy ( اره پسرر)
❌اصکی ممنوع❌
کوک دفتر رو ترک کرد و قهوه رو توی دستگاه ب حال خودش گذاشت...
توی آسانسور کتش رو درآورد و روی دستش انداخت...
دخترای کارآموز شرکت از هیکل خوشتیپ و سیکسپکایی ک از زیر پیرهنش معلوم میشد ذوق زده تو گوش هم پچپچ میکردن...
کوک ب طرف کافه شرکت رفت و قهوهآمریکانوشو طبق معمول بیرون بر سفارش داد! بسمت پارکینگ شخصیه شرکت رفت و سوار ماشینش شد! کتش رو روی صندلی کنارش گذاشت و بعد از قورتی خوردن قهوه..اونو توی جای لیوان کنار ظبط قرار داد!
ماشین رو روشن و بعد حرکت کرد بسمت خونه!
.
.
عمارت ک نه...ولی بزرگ بود! تم طلایی سفید!
بیشتر از چهارتا خواب داشت! بزرگه بزرگ بود!
حدودا...۱۵۰۰ متر...نصف کمتر از خونه شیشه بود! شیشه ای ک از داخل بیرون دیده میشد! ولی از بیرون داخل نه...
خلاصه...
×ماماااااااان! اوپا اومدههههههه! (دکمه آیفون تصویری رو زد و ب طرف درب رفت)
_او...قیافشو...
×(پرید بغلش)
_اههه واقعا حوصله ندارم جوکیونگ!
×(ازش جدا شد و با زبون بیرونش به سمت آشپز خونه رفت)
کوک با خستگی کتشو روی کاناپه انداخت و خودشم روی کاناپه ولو شد!
م.ج: آه جونگکوکمممم
_او..مامان! همه چی رو به راهه؟؟
م.ج: خوبه...کی تصمیم گرفتی بیای؟؟
×(با سه تا دلستر کنار کوک نشست)
_وااااو اینا برا منه؟؟
م.ج: yes
×اوپا...احیانا...دوستدختر؟؟
_(درحال خوردن دلستر)
م.ج: شنیدم الکس دوستدختر داره...
_(دلستر میپره گلوش) چی؟ الکس؟ دوستدختر؟ محاله...
×اوپا...نمیخوای دوستدختر داشته باشی؟
م.ج: الان..۲۴ سالته...فارقالتحصیل هم شدی...هوم؟
×کسیام سرا(حرفش قط شد)
_اههههه ی دلستر برام اوردینااا
_من میرم بخوابم! (رفت توی اتاقش!)
((زنگگوشی))
_اههههه ( پاسخ تماس)
_what's wrong with u? (چته؟)
+Fuck, I'm Alex (لعنتی من الکسم)
_اه واقعا ک...
+what? (چی؟)
_I was not with you!(با تو نبودم)
+Come to the game...( بیا تو بازی)
_I am in a villa in America ( من توی ویلای آمریکام)
+Oh shit boy! when did you come? (او شعت پسر! کی اومدی؟)
_Today ( امروز)
+come to me ( پاشو بیااا
_now? ( الان؟)
+yes boy ( اره پسرر)
❌اصکی ممنوع❌
۳.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.