گونه های سرخ p.4
کوک: اسمت چیه
یونهی: یونهی...
پوزخندی زد
غرق دیدنش بودم که گفت: هی به چی زل زدی
یونهی: عا...ا هیچی
و سرمو پایین انداختم
انگار جعون هم مثل من سن زیادی نداشت
یونهی: تو م..میخای با من چیکار کنی؟
کوک: نمیدونم شاید بکشمت شاید بفروشمت یا شایدم....
حرفش قطع شد
راوی ویو:
چشمش به دخترک افتاد انگار ترسیده بود اشکی رو گونه های سرخش غلتید
کوک دستش رو سمت صورت دخترک برد
+کوک: هی گریه میکنی؟
_یونهی: ن..نه
+بس کن سر هرچیز الکی گریه نکن
با انگشتش اشک های دختر رو پاک کرد
و از سر میز بلند شد و به طرف راه پله رفت
تو چشمای دخترک میشد تعجب رو دید
که چرا اشکاشو پاک کرد و گفت گریه نکنه
از جاش بلند شد و به سمت ندیمه ای که از ظاهرش میشد فهمید سالهاست توی این قصر کوفتیه رفت
_ببخشید من میتونم برم توی حیاط
~ اوه خانم حتی فکرش رو هم نکنید ارباب زاده مارو میکشه
_ ببینم اون سن زیادی نداره پدر و مادرش کجان این قصر مال اونه؟
~ خانم لطفا به کسی نگید من چیزی بهتون گفتم ۱۵۰ سال پیش وقتی ارباب زاده تازه به سن شما رسیده بود گرگینه ها حمله میکنن و کل خاندان رو میکشن قافل از اینکه پسرکی همراه پیر ترین ندیمه این قلعه توی جنگل مشغول تفریح هستن
جعون وقتی به قصر برمیگرده کل ندیمه ها نگهبانا و خانوادشو غرق خون میبینه
که به طرز وحشتناگی سلاخی شدن
توی این ۱۵۰ سال اون پسر رو من بزرگ کردم دیگه اون پسر شاد و شوخ نبود انگار قلبشو همراه خانوادش خاک کرده بود
تا حالا ندیدم با گرگینه ای کنار بیاد فکر کنم .....
_اجوما ادامه بده
ندیمه: اون .....اون عاشقت شده وگرنه همون شب به وحشتناک ترین شکل ممکن تورو میکشت و برای کانگ میفرستاد
_ا...اجوما من میرم اتاق..م
دخترک گیج و مبهوت به سمت اتاقش دوید که یهو...
#گونه_های_سرخ
#پارت_چهارم
@kelip_k_derama💛⃟🗿
{این پارت مزخرف شد
برای پارت بعد
پارت سوم و چهارم +15 لایک}
عا عکس قبلی بهتر بود یا این پیانو؟
یونهی: یونهی...
پوزخندی زد
غرق دیدنش بودم که گفت: هی به چی زل زدی
یونهی: عا...ا هیچی
و سرمو پایین انداختم
انگار جعون هم مثل من سن زیادی نداشت
یونهی: تو م..میخای با من چیکار کنی؟
کوک: نمیدونم شاید بکشمت شاید بفروشمت یا شایدم....
حرفش قطع شد
راوی ویو:
چشمش به دخترک افتاد انگار ترسیده بود اشکی رو گونه های سرخش غلتید
کوک دستش رو سمت صورت دخترک برد
+کوک: هی گریه میکنی؟
_یونهی: ن..نه
+بس کن سر هرچیز الکی گریه نکن
با انگشتش اشک های دختر رو پاک کرد
و از سر میز بلند شد و به طرف راه پله رفت
تو چشمای دخترک میشد تعجب رو دید
که چرا اشکاشو پاک کرد و گفت گریه نکنه
از جاش بلند شد و به سمت ندیمه ای که از ظاهرش میشد فهمید سالهاست توی این قصر کوفتیه رفت
_ببخشید من میتونم برم توی حیاط
~ اوه خانم حتی فکرش رو هم نکنید ارباب زاده مارو میکشه
_ ببینم اون سن زیادی نداره پدر و مادرش کجان این قصر مال اونه؟
~ خانم لطفا به کسی نگید من چیزی بهتون گفتم ۱۵۰ سال پیش وقتی ارباب زاده تازه به سن شما رسیده بود گرگینه ها حمله میکنن و کل خاندان رو میکشن قافل از اینکه پسرکی همراه پیر ترین ندیمه این قلعه توی جنگل مشغول تفریح هستن
جعون وقتی به قصر برمیگرده کل ندیمه ها نگهبانا و خانوادشو غرق خون میبینه
که به طرز وحشتناگی سلاخی شدن
توی این ۱۵۰ سال اون پسر رو من بزرگ کردم دیگه اون پسر شاد و شوخ نبود انگار قلبشو همراه خانوادش خاک کرده بود
تا حالا ندیدم با گرگینه ای کنار بیاد فکر کنم .....
_اجوما ادامه بده
ندیمه: اون .....اون عاشقت شده وگرنه همون شب به وحشتناک ترین شکل ممکن تورو میکشت و برای کانگ میفرستاد
_ا...اجوما من میرم اتاق..م
دخترک گیج و مبهوت به سمت اتاقش دوید که یهو...
#گونه_های_سرخ
#پارت_چهارم
@kelip_k_derama💛⃟🗿
{این پارت مزخرف شد
برای پارت بعد
پارت سوم و چهارم +15 لایک}
عا عکس قبلی بهتر بود یا این پیانو؟
۲۳.۱k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.