پارت آخر
جونگ کوک انگشتر رو از جعبه در میاره و دست ا/ت میکنه...ا/ت درش میاره و پسش میده...ا/ت=ت..تو..باید...ز..ز..زندگی...زندگیتو...ب..بدون..من..ب..بکنی..بب..ببخشید ..که اینط..اینطور شد..تق..تقصیر م..من بود....)jk=ن گلم تقصیر من بود...) هق هق های هردوشون فضای اتاق رو پر کرده بود...ا/ت=تو...توباید...منو فرا...فراموش ک..کنی)jk=ن نمیتونم...😭) ا/ت=دوست...دارم...) jk=من دیوونتم) ا/ت چشماشو میبنده و دستاش که دور گردن جونگ کوک بودن شل میشن.. اخرین نفس از دهنش بیرون میاد..=زندگیم...)jk=نههههههه لطفاااااا نروووووو.....تنهام نزار😭....) سفت تر ا/ت رو بغل میکنه و شروع میکنه به گریه کردن و داد زدن...پرستار ها و دکترا وارد اتاق میشن و جونگ کوک رو میبینن که جسد ا/ت رو بغل کرده و درحال گریه اس... سعی میکنن ارومش کنن تا اجازه بده جسد ا/ت رو ببرن سرد خونه ولی بی فایده...جونگ کوک اجازه نمیده و با داد و گریه میگه=از اتاق بریددددددد بیروووون گمشیددددددد....) دکترا و پرستار ها میرن بیرون و تو اتاق فقط جسد ا/ت و جونگ کوک که فرقی با ادم مرده نداشت، بودن...جونگ کوک دوباره حلقه رو دست ا/ت میکنه.. و با هق هق میگه...jk=تو همیشه زندگیِ من میمونی..!) ا/ت رو میبوسه و سفت بغلش میکنه و در همون حالت جونشو از دست میده...
۱۸.۵k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.