*love story*PT6
وقتی رسیدیم بقیه ی پسرا اونجا وایساده بودن جونگ کوک(@) تهیونگ(#) جیمین(×) شوگا(÷) هوسوک(=) دلم برای همشون تنگ شده بود با دو رفتم سمتشون
+گایز...
#ها ا/ت تو مگه با نامجون...
+چرا براتون تعریف میکنم
÷هنوزم همون ا/ت قبلیه
×ا/ت شی...نامجون کی تو ...اصلا اوففف
=مای پشم...
@ا/ت خودتی....عااااا
+گایززززز ....دلم براتن تنگ شده بود...هیچی عوض نشدینننن
-بیا اینارو دید مارو پشمم حساب نمیکنه
%یه نفره حسودیش شده
-یا جین
+حسودی نکن دیگههه(بچگونه)
-باش
#ا/ت این خانم زیبا رو معرفی نمیکنی؟
+چرا دوستم چان یونگ
#خوشبختم
&نمیریم تو خیلی سرده
@اره بریم
وقتی رفتیم تو دنبال یه جای میگشتیم که بشینیم وقتی جارو پیدا کردیم و نشستیم یه ویسکی سفارش دادیم برامون اوردن که هوسوک گفت
=برامون تعریف نمیکنید؟ هفتسال پیش و که میدونم الانو میخوایم
+من پارسال بعد از اینکه مرحله ی ازدواج اجباری رو
×اجباری کی!!!!
+خیلی ببخشید ولی یه ...
-نگو
+باشه
×نه جدا از شوخی با کی!!!
+با چوی دن
×دن اون عوضی...معلوم نیست تا الان چند نفر دیگرو بدبخت کرده
+چی ادمه بدیه؟
×ولش کن خب بقیشو بگو
+که البته شب عروسی کلا عروسی رو کوفتشون کردم بعدشم با خواهر چان یونگ محاجرت کردیم به امریکا البته الان خواهرش فوت شده
%نکنه که توی همون پرواز...
&اره
+اونجا یه کیلینیک پوست باز کردیم
-من در به در داشتم دنبال یه کیلینیک میگشتم توش کار کنم که کیلینیک اون رو پیدا کردم
+اره دیگه بعدش بهم همه چیزو گفت و اره...
@واو این میتونه یه رمان بشه
÷عاشقانه های کلاسیک ا/ت دختری که نتونست به عشقش برسه و بعد از هفتسال دوباره میبینتش
نامجون پسری که به خاطر عشقش محاجرت ک...
+-یا بسه
÷باشه حالا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نزاشتم چان ونگ زیاد بنوشه چون اگه مست میکرد کار دستمون میداد از هم دیگه خداحافظی کردیمچان یونگو رسوندیم خونه جین هم منو نامجونو رسوند
+ممنون
%خواهش میکنم کاری نکردم
-شب بخیر
+شب بخیر
وقتی رسیدیم لباسام و عوض کردم(اسلاید دوم)و از خستگی خودمو انداختم روی تخت
-بیب مراسمش فرداعه؟
+اره ساعت هشت بید برم اونجا
-اوکی
+تو میای
-به هر حال نیام زشت میشه
وقتی جملم تموم شد دیدم صدایی از ا/ت نمیاد رفتم توی اتاقش که دیدم خوابش برده لبخندی زدم و پتو رو کشیدم روش و رفتم توی اتاقی که ا/ت بهم داده بود خوابیدم...
+گایز...
#ها ا/ت تو مگه با نامجون...
+چرا براتون تعریف میکنم
÷هنوزم همون ا/ت قبلیه
×ا/ت شی...نامجون کی تو ...اصلا اوففف
=مای پشم...
@ا/ت خودتی....عااااا
+گایززززز ....دلم براتن تنگ شده بود...هیچی عوض نشدینننن
-بیا اینارو دید مارو پشمم حساب نمیکنه
%یه نفره حسودیش شده
-یا جین
+حسودی نکن دیگههه(بچگونه)
-باش
#ا/ت این خانم زیبا رو معرفی نمیکنی؟
+چرا دوستم چان یونگ
#خوشبختم
&نمیریم تو خیلی سرده
@اره بریم
وقتی رفتیم تو دنبال یه جای میگشتیم که بشینیم وقتی جارو پیدا کردیم و نشستیم یه ویسکی سفارش دادیم برامون اوردن که هوسوک گفت
=برامون تعریف نمیکنید؟ هفتسال پیش و که میدونم الانو میخوایم
+من پارسال بعد از اینکه مرحله ی ازدواج اجباری رو
×اجباری کی!!!!
+خیلی ببخشید ولی یه ...
-نگو
+باشه
×نه جدا از شوخی با کی!!!
+با چوی دن
×دن اون عوضی...معلوم نیست تا الان چند نفر دیگرو بدبخت کرده
+چی ادمه بدیه؟
×ولش کن خب بقیشو بگو
+که البته شب عروسی کلا عروسی رو کوفتشون کردم بعدشم با خواهر چان یونگ محاجرت کردیم به امریکا البته الان خواهرش فوت شده
%نکنه که توی همون پرواز...
&اره
+اونجا یه کیلینیک پوست باز کردیم
-من در به در داشتم دنبال یه کیلینیک میگشتم توش کار کنم که کیلینیک اون رو پیدا کردم
+اره دیگه بعدش بهم همه چیزو گفت و اره...
@واو این میتونه یه رمان بشه
÷عاشقانه های کلاسیک ا/ت دختری که نتونست به عشقش برسه و بعد از هفتسال دوباره میبینتش
نامجون پسری که به خاطر عشقش محاجرت ک...
+-یا بسه
÷باشه حالا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نزاشتم چان ونگ زیاد بنوشه چون اگه مست میکرد کار دستمون میداد از هم دیگه خداحافظی کردیمچان یونگو رسوندیم خونه جین هم منو نامجونو رسوند
+ممنون
%خواهش میکنم کاری نکردم
-شب بخیر
+شب بخیر
وقتی رسیدیم لباسام و عوض کردم(اسلاید دوم)و از خستگی خودمو انداختم روی تخت
-بیب مراسمش فرداعه؟
+اره ساعت هشت بید برم اونجا
-اوکی
+تو میای
-به هر حال نیام زشت میشه
وقتی جملم تموم شد دیدم صدایی از ا/ت نمیاد رفتم توی اتاقش که دیدم خوابش برده لبخندی زدم و پتو رو کشیدم روش و رفتم توی اتاقی که ا/ت بهم داده بود خوابیدم...
۵.۶k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.